با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Gorge

ɡɔːrdʒ ɡɔːdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    gorged
  • شکل سوم:

    gorged
  • سوم‌شخص مفرد:

    gorges
  • وجه وصفی حال:

    gorging
  • شکل جمع:

    gorges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جغرافیا تنگ (دره‌ای باریک و ژرف با دیواره‌های سنگی تقریباً قائم در کوهستان که از ژرف‌دره کوچک‌تر و از تنگ‌دره پرشیب‌تر است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- I marveled at the sheer beauty of the gorge.
- از زیبایی بی‌نظیر تنگ شگفت‌زده شدم.
- The artist captured the beauty of the gorge.
- هنرمند زیبایی تنگ را به تصویر کشید.
verb - intransitive verb - transitive
با حرص خوردن، پرخوری کردن، تا خرخره خوردن
- The hungry soldiers gorged themselves on the food.
- سربازان گرسنه با ولع غذاها را بلعیدند.
- He gorged on pizza and soda at the party.
- او در مهمانی پیتزا و نوشابه را تا خرخره خورد.
noun
گلو، حلق
- The piece of food got stuck in my gorge.
- لقمه‌ی غذا در گلویم گیر کرد.
- The doctor examined my gorge.
- دکتر حلق من را معاینه کرد.
noun
جانورشناسی چینه‌دان (باز شکاری)
- he hawk's gorge was filled.
- چینه‌دان باز پر شد.
- The hunter marveled at the size of the hawk's gorge.
- شکارچی از اندازه‌ی چینه‌دان باز شگفت‌زده شد.
noun
شکم
- She felt a sharp pain in her gorge after eating too quickly.
- او پس از خیلی سریع غذا خوردن، در شکمش درد شدیدی را احساس کرد.
- He filled his gorge with too much food.
- شکمش را با غذای زیاد پر کرد.
noun
پرخوری، افراط در خوردن
- His gorge was evident after indulging in a large meal at the buffet.
- پرخوری او پس از صرف یک وعده‌ی غذایی بزرگ در بوفه مشخص بود.
- The gorge made him ill.
- افراط در خوردن او را مریض کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gorge

  1. noun valley
    Synonyms: abyss, arroyo, canyon, chasm, cleft, clough, clove, crevasse, fissure, flume, gap, glen, gulch, pass, ravine
  2. verb eat voraciously
    Synonyms: blimp out, bolt, cloy, congest, cram, devour, eat like a horse, feed, fill, glut, gobble, gormandize, gulp, guzzle, hoover, jade, jam, make a pig of, overeat, overindulge, pack, sate, satiate, stuff, surfeit, swallow, wolf
    Antonyms: abstain, diet, fast

ارجاع به لغت gorge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gorge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gorge

لغات نزدیک gorge

پیشنهاد بهبود معانی