شکل جمع:
abyssesادبی ژرفنا، ورطه، گودال، مغاک، چاه بیانتها (حفرهای بسیار عمیق که انتهایی برای آن دیده نمیشود)
He stood at the edge of the abyss, staring into the darkness below.
او بر لبهی گودال ایستاده و به تاریکی خیره شده بود.
After losing everything, he felt like he had fallen into a bottomless abyss.
پساز از دست دادن همهچیز، احساس میکرد که در چاهی بیانتها سقوط کرده است.
شرایط بحرانی، بحران عمیق، موقعیت دشوار، ورطهی سقوط، لبهی پرتگاه، گودال مشکلات، نهایت حالتی ناخوشایند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
abyss of shame
نهایت شرمندگی
The country was on the edge of an economic abyss.
کشور در لبهی پرتگاهی اقتصادی قرار داشت.
It took years to recover from the abyss of war.
سالها طول کشید تا از شرایط بحرانی ناشی از جنگ بهبود یابند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abyss» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abyss