گذشتهی ساده:
voidedشکل سوم:
voidedسومشخص مفرد:
voidsوجه وصفی حال:
voidingشکل جمع:
voidsباطل، عاری، بیاعتبار، باطل کردن
تهی، خالی، بدون تصدی، عاری از، پوچ، باطل، بیاثرکردن، پوچ کردن، از درجه اعتبار انداختن، بیرون ریختن،خارج شدن، دفع شدن، باطل شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The earth was without form and void.
(انجیل) کرهی زمین بدون شکل و تهی بود.
void of meaning
بدون معنی، بی معنی
to declare a marriage void
ازدواجی را باطل اعلام کردن
a void ballot
رأی بیاعتبار
He stared into the void.
به فضای خالی خیره شد.
the great void left by his death
خلأ بزرگی که مرگ او بهبار آورد
a void in diamonds
نداشتن ورقهای (خال) خشت
to void a room
اتاقی را تخلیه کردن
to void a deed
قباله را از اعتبار قانونی انداختن
to void an insurance policy
قرارداد بیمه را باطل کردن
a void bishopric
مقام مطرانی بیتصدی
air filled voids of the soil
حفرههای آکنده از هوا در خاک
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «void» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/void