امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Destitute

ˈdestətuːt ˈdestɪtjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more destitute
  • صفت عالی:

    most destitute

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بینوا، بیچاره، خالی، تهی(با of )، نیازمند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- After the war, many families became destitute.
- بعد از جنگ خانواده‌های زیادی دچار فقر شدید شدند.
- a land destitute of trees
- سرزمین فاقد درخت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد destitute

  1. adjective down and out; wanting
    Synonyms:
    bankrupt beggared bereft busted dead broke deficient depleted deprived of devoid of dirt poor divested drained empty exhausted flat flat broke impecunious impoverished indigent in need of insolvent lacking moneyless necessitous needy on the breadline on the rocks penniless penurious pinched played out poor poverty-stricken stony strapped stripped totaled wiped out without
    Antonyms:
    lucky prosperous rich secure wealthy

ارجاع به لغت destitute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «destitute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/destitute

لغات نزدیک destitute

پیشنهاد بهبود معانی