Inoperative

ˌɪnˈɑːpərət̬ɪv ɪnˈɒprətɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
غیرعملی، غیرمؤثر، باطل، نامعتبر، پوچ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inoperative

  1. adjective ineffectual
    Synonyms: unworkable, defective, broken, faulty, void

ارجاع به لغت inoperative

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inoperative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inoperative

لغات نزدیک inoperative

پیشنهاد بهبود معانی