Inopportune

ˌɪnɑːpərˈtuːn ɪnˈɒpətjuːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more inopportune
  • صفت عالی:

    most inopportune

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نابه‌هنگام، بیجا، بی‌موقع، نامناسب، بی‌مورد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Her statement was very inopportune.
- گفته‌ی او خیلی بی‌موقع بود.
- The inopportune arrival of the guests panicked my wife.
- ورود نابه‌هنگام مهمانان زنم را دستپاچه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inopportune

  1. adjective not appropriate or suitable
    Synonyms: contrary, disadvantageous, disturbing, ill-chosen, ill-timed, inappropriate, inauspicious, inconvenient, malapropos, mistimed, troublesome, unfavorable, unfortunate, unpropitious, unseasonable, unsuitable, untimely
    Antonyms: appropriate, auspicious, ok, opportune, suitable, timely

ارجاع به لغت inopportune

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inopportune» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inopportune

لغات نزدیک inopportune

پیشنهاد بهبود معانی