نابههنگام، بیموقع، بدموقع، نابجا، بیوقت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her ill-timed joke at the funeral offended many of the mourners.
شوخی بیموقع او در مراسم تشییع جنازه بسیاری از عزاداران را آزردهخاطر کرد.
The ill-timed arrival of the bus made me late for my appointment.
آمدن بدموقع اتوبوس باعث شد تا دیر به قرارم برسم.
an ill-timed remark
گفتهی نابههنگام
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ill-timed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ill-timed