امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Contrary

ˈkɑːntreri ˈkɑːntreri ˈkɒntrəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more contrary
  • صفت عالی:

    most contrary

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb B2
مخالف، معکوس، مقابل، خلاف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- contrary to the rule
- برخلاف قاعده
- contrary opinions
- عقاید مغایر
- Fire and water are contraries.
- آب و آتش ضد هم هستند.
- contrary wind
- باد مخالف
- like a contrary child
- مانند کودکی لجباز
- Contrary to what you said, even the desert can be productive.
- برعکس آنچه که گفتی صحرا هم می‌تواند بارور باشد.
- He does not support the communists, on the contrary, he dislikes them.
- او طرف‌دار کمونیست‌ها نیست، برعکس از آن‌ها بدش می‌آید.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد contrary

  1. adjective antagonistic; opposite
    Synonyms:
    adverse anti antipathetic antipodal antipodean antithetical balky clashing conflicting contradictory contrariant contumacious converse counter diametric discordant dissentient dissident froward headstrong hostile inconsistent inimical insubordinate intractable negative nonconforming nonconformist obstinate opposed ornery paradoxical perverse rebellious recalcitrant recusant refractory restive reverse stubborn unruly wayward wrongheaded
    Antonyms:
    accommodating agreeing alike concordant correspondent harmonious homogeneous like obliging similar

Phrasal verbs

Collocations

  • on the contrary

    برعکس، برخلاف (آنچه که گفته شده)

Idioms

ارجاع به لغت contrary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «contrary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/contrary

لغات نزدیک contrary

پیشنهاد بهبود معانی