امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dissident

ˈdɪsɪdnt ˈdɪsɪdnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
مخالف (عقیده عموم)، معاند، ناموافق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Dissident elements within the navy tried to overthrow his regime.
- عوامل مخالف در نیروی دریایی سعی می‌کردند رژیم او را سرنگون کنند.
- The country's economy is in the hands of several dissident organizations.
- اقتصاد کشور در دست چندین سازمان جور واجور است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dissident

  1. adjective disagreeing, differing
    Synonyms:
    discordant dissentient dissenting heretical heterodox nonconformist schismatic sectarian unorthodox
    Antonyms:
    agreeing conforming
  1. noun person who holds different belief
    Synonyms:
    agitator dissenter heretic misbeliever nonconformist protester rebel recusant schismatic schismatist sectary separatist
    Antonyms:
    yes-man

ارجاع به لغت dissident

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dissident» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dissident

لغات نزدیک dissident

پیشنهاد بهبود معانی