خودسر، سرکش، مخالف، سرسخت، خودرأی، یاغی
The froward behavior of the dog surprised its owner.
رفتار سرکش سگ، صاحبش را متعجب کرد.
The froward child refused to listen to any instructions.
کودک خودسر از گوش دادن به هر دستوری امتناع کرد.
قدیمی نامساعد، ناسازگار، منفی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The froward winds made sailing difficult.
بادهای نامساعد دریانوردی را سخت میکرد.
She faced many froward challenges in her new job.
او در شغل جدیدش با چالشهای منفی زیادی روبهرو شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «froward» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/froward