Froward

ˈfroʊəd ˈfrəʊəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

خودسر، سرکش، سرسخت، خود‌رأی، یاغی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد froward

  1. adjective Given to acting in opposition to others
    Synonyms: contrary, balky, disobedient, headstrong, ornery, obstinate, perverse, contrarious, adverse, intractable, difficult, cross, impossible, insubmissive, peevish, self-willed, naughty, petulant, wayward, refractory, stubborn, unfavorable, willful, untoward, unyielding, wilful

ارجاع به لغت froward

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «froward» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/froward

لغات نزدیک froward

پیشنهاد بهبود معانی