فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Disobedient

    ˌdɪsə- / / ˌdɪsoʊ- ˌdɪsəˈbiːdiənt / / ˌdɪsəʊ-
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more disobedient

    • صفت عالی:

      most disobedient

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    نافرمان، سرکش، نامطیع، گردنکش، متمرد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - She has two noisy and disobedient boys.
    - او دو پسر پر سر و صدا و نافرمان دارد.
    - He was very disobedient toward his teachers.
    - او نسبت به معلم‌های خود بسیار نافرمان بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد disobedient

    1. adjective defiant, mischievous
      Synonyms:
      naughty undisciplined disorderly insubordinate unruly wayward willful noncompliant froward fractious headstrong intractable obstinate recalcitrant refractory resistive contrary nonobservant obstreperous perverse contumacious
      Antonyms:
      obedient behaving nice accepting submitting observant

    ارجاع به لغت disobedient

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «disobedient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disobedient

    لغات نزدیک disobedient

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه