امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disobedience

ˌdɪsəˈbiːdiəns ˌdɪsəˈbiːdɪəns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
نافرمانی، سرکشی، سرپیچی، عدم اطاعت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He was punished for his disobedience.
- به‌دلیل سرپیچی تنبیه شد.
- Disobedience can have serious consequences for a soldier.
- سرکشی می‌تواند برای یک سرباز عواقب وخیمی در برداشته باشد.
- civil disobedience
- نافرمانی مدنی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disobedience

  1. noun misbehavior; noncompliance with rules
    Synonyms: defiance, dereliction, disregard, indiscipline, infraction, infringement, insubmission, insubordination, insurgence, intractableness, mutiny, neglect, nonobservance, perversity, rebellion, recalcitrance, refractoriness, revolt, revolution, riot, sabotage, sedition, strike, stubbornness, transgression, unruliness, violation, waywardness
    Antonyms: behavior, obedience, observance, submission

ارجاع به لغت disobedience

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disobedience» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disobedience

لغات نزدیک disobedience

پیشنهاد بهبود معانی