امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Insubordination

ˌɪnsəˌbɔːrdəˈneɪʃn ˌɪnsəbɔːdəˈneɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal
نافرمانی، سرپیچی، سرکشی، تمرد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- His insubordination led to a formal warning from the supervisor.
- نافرمانی او منجر به اخطار رسمی از سوی سرپرست شد.
- The manager addressed the issue of insubordination during the staff meeting.
- مدیر در جلسه ستاد به موضوع تمرد پرداخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insubordination

  1. noun disobedience
    Synonyms: defiance, dereliction, disregard, dissension, indiscipline, infringement, insurrection, mutiny, noncompliance, noncooperation, nonobservance, rebellion, revolt, revolution, riot, sabotage

ارجاع به لغت insubordination

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insubordination» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insubordination

لغات نزدیک insubordination

پیشنهاد بهبود معانی