نافرمانی، سرپیچی، سرکشی، تمرد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His insubordination led to a formal warning from the supervisor.
نافرمانی او منجر به اخطار رسمی از سوی سرپرست شد.
The manager addressed the issue of insubordination during the staff meeting.
مدیر در جلسه ستاد به موضوع تمرد پرداخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «insubordination» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insubordination