با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Willful

ˈwɪlfl ˈwɪlfl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(به طعنه) عمدی، دانسته، تعمدی، حساب شده، از روی برنامه (wilful)
adjective
خودرأی، لجوج، لجباز، کله‌شق
- willful destruction of others' property
- تخریب عمدی ملک دیگران
- a willful young man
- یک جوان خودسر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد willful

  1. adjective stubborn, obstinate
    Synonyms: adamant, bullheaded, contumacious, determined, dogged, fractious, froward, headstrong, inflexible, intractable, intransigent, mulish, obdurate, persistent, pertinacious, perverse, pigheaded, refractory, resolved, self-willed, stiff-necked, uncompromising, unyielding
    Antonyms: flexible, willing, yielding
  2. adjective voluntary
    Synonyms: conscious, contemplated, deliberate, designed, intended, intentional, planned, premeditated, purposeful, studied, unforced, volitional, willed, willing, witting
    Antonyms: involuntary, unwilling

ارجاع به لغت willful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «willful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/willful

لغات نزدیک willful

پیشنهاد بهبود معانی