امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Involuntary

ɪnˈvɑːlənteri ɪnˈvɒləntri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more involuntary
  • صفت عالی:

    most involuntary

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌اختیار، غیر‌ارادی، غیر‌عمدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Sneezing is involuntary.
- عطسه کردن غیرارادی است.
- involuntary manslaughter
- قتل غیرعمد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد involuntary

  1. adjective automatic; not done willingly
    Synonyms:
    automatic begrudging blind compulsory conditioned forced grudging habitual impulsive instinctive instinctual knee-jerk obligatory reflex reflexive reluctant spontaneous uncalculated unconscious uncontrolled unintended unintentional unmeditated unpremeditated unprompted unthinking unwilling unwitting will-less
    Antonyms:
    conscious intentional unforced voluntary

ارجاع به لغت involuntary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «involuntary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/involuntary

لغات نزدیک involuntary

پیشنهاد بهبود معانی