با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Involuntary

ɪnˈvɑːlənteri ɪnˈvɒləntri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more involuntary
  • صفت عالی:

    most involuntary

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌اختیار، غیر‌ارادی، غیر‌عمدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Sneezing is involuntary.
- عطسه کردن غیرارادی است.
- involuntary manslaughter
- قتل غیرعمد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد involuntary

  1. adjective automatic; not done willingly
    Synonyms: automatic, begrudging, blind, compulsory, conditioned, forced, grudging, habitual, impulsive, instinctive, instinctual, knee-jerk, obligatory, reflex, reflexive, reluctant, spontaneous, uncalculated, unconscious, uncontrolled, unintended, unintentional, unmeditated, unpremeditated, unprompted, unthinking, unwilling, unwitting, will-less
    Antonyms: conscious, intentional, unforced, voluntary

ارجاع به لغت involuntary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «involuntary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/involuntary

لغات نزدیک involuntary

پیشنهاد بهبود معانی