فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Conditioned

American: kənˈdɪʃənd British: kənˈdɪʃənd

سوم‌شخص مفرد:

conditions

وجه وصفی حال:

conditioning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2

مشروط، مقید، دارای قید و شرط، شرطی

adjective

(دارای شرایط) دلخواه، ورزیده، آماده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

He has conditioned his body for this kind of activity.

او بدن خود را برای این‌گونه فعالیت پرورش داده است.

adjective

دارای بازتاب شرطی، خوگرفته، عادت کرده، عادتی

conditioned inhibition

بازداری شرطی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conditioned

  1. adjective trained
    Synonyms:
    accustomed to trained learned habituated modified

ارجاع به لغت conditioned

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conditioned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conditioned

لغات نزدیک conditioned

پیشنهاد بهبود معانی