عادتکرده، خوگرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her eyes quickly became accustomed to the dark.
چشمان او بهسرعت به تاریکی عادت کردند.
• The two girls were accustomed to not talking at meals.
دو دختر عادت کرده بودند که هنگام غذا خوردن صحبت نکنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «accustomed to» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/accustomed-to