گذشتهی ساده:
accustomedشکل سوم:
accustomedسومشخص مفرد:
accustomsوجه وصفی حال:
accustomingعادت دادن، آشنا کردن، آشنا شدن، معتاد ساختن، معتاد شدن، عادت، خو گرفتن، انس گرفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She is not accustomed to traveling.
او به سفر عادت ندارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «accustom» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/accustom