با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Accustom

əˈkʌstəm əˈkʌstəm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    accustomed
  • شکل سوم:

    accustomed
  • سوم شخص مفرد:

    accustoms
  • وجه وصفی حال:

    accustoming

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive
    عادت دادن، آشنا کردن، آشنا شدن، معتاد ساختن، معتاد شدن، عادت، خو گرفتن، انس گرفتن
    • - She is not accustomed to traveling.
    • - او به سفر عادت ندارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد accustom

  1. verb get used to
    Synonyms: acclimatize, acculturate, acquaint, adapt, familiarize, habituate, season

لغات هم‌خانواده accustom

ارجاع به لغت accustom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accustom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accustom

لغات نزدیک accustom

پیشنهاد بهبود معانی