با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unintentional

ˌʌnɪnˈtenʃnəl ˌʌnɪnˈtenʃnəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more unintentional
  • صفت عالی:

    most unintentional

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
غیرعمدی، ناخواسته، اتفاقی، سهوی، بی‌غرض، بی‌منظور، برحسب اتفاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Her unintentional mistake caused a delay in the project.
- اشتباه ناخواسته‌ی او باعث تاخیر در پروژه شد.
- The unintentional error was quickly corrected by the team.
- این خطای اتفاقی به‌سرعت توسط تیم اصلاح شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unintentional

  1. adjective not planned
    Synonyms: accidental, aimless, casual, chance, erratic, extemporaneous, fortuitous, haphazard, inadvertent, involuntary, purposeless, random, unconscious, undesigned, undevised, unexpected, unforeseen, unintended, unplanned, unpremeditated, unthinking, unthought, unwitting
    Antonyms: definite, deliberate, intended, intentional, planned

ارجاع به لغت unintentional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unintentional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unintentional

لغات نزدیک unintentional

پیشنهاد بهبود معانی