با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Accidental

ˌæksəˈdentl ˌæksəˈdentl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more accidental
  • صفت عالی:

    most accidental

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective B2
تصادفی، اتفاقی، غیرمترقبه، عرضی( arazy ) ضمنی، عارضی، غیراساسی، پیشامدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the accidental firing of a gun
- شلیک تصادفی اسلحه
- He accidentally broke the dish.
- (به‌طور) تصادفی بشقاب را شکست.
- accidental assimilation
- (زبان‌شناسی) همگون‌سازی عارفی
- accidental evolution
- تکامل تصادفی، فرگشت پیشامدی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد accidental

  1. adjective happening unexpectedly
    Synonyms: adventitious, casual, chance, coincidental, contingent, fluky, fortuitous, inadvertent, incidental, random, uncalculated, unexpected, unforeseen, unintended, unintentional, unplanned
    Antonyms: decided, designed, essential, intended, intentional, planned, premeditated

لغات هم‌خانواده accidental

ارجاع به لغت accidental

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accidental» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accidental

لغات نزدیک accidental

پیشنهاد بهبود معانی