فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fortuitous

fɔːrˈtuːət̬əs fɔːˈtjuːɪtəs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

اتفاقی، شانسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

a fortuitous meeting of two old friends

ملاقات تصادفی دو دوست دیرین

A series of fortuitous circumstances that helped advance her political career.

سلسله موقعیت‌های فرخنده‌ای که به پیشرفت کارهای سیاسی او کمک کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fortuitous

  1. adjective lucky, accidental
    Synonyms:
    fortunate happy chance random accidental casual unforeseen haphazard incidental arbitrary unplanned contingent odd fluky serendipitous providential fluke lucky-dog luck out luck in
    Antonyms:
    planned intentional designed deliberate calculated unlucky

ارجاع به لغت fortuitous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fortuitous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fortuitous

لغات نزدیک fortuitous

پیشنهاد بهبود معانی