Unlucky

ʌnˈlʌki ʌnˈlʌki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    unluckier
  • صفت عالی:

    unluckiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
شوم، تیره‌بخت، بخت‌برگشته، بدیمن، بدشگون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the unlucky man who had lost everything in the flood
- مرد تیره‌بختی که همه‌چیز خود را در سیل از دست داده بود
- She was born under an unlucky star.
- در برج فلکی نحسی به دنیا آمد.
- This has been an unlucky year for us.
- امسال برای ما سال بدیمنی بوده است.
- The unlucky fact is that ... it is not a true story.
- واقعیت اسف‌بار این است که این ... یک داستان واقعی نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unlucky

  1. adjective unfortunate, doomed
    Synonyms: afflicted, bad break, behind eight ball, black, calamitous, cataclysmic, catastrophic, cursed, dire, disastrous, down on luck, hapless, hard luck, ill-fated, ill-starred, inauspicious, luckless, miserable, ominous, out of luck, star-crossed, tough luck, tragic, unfavorable, unhappy, unsuccessful, untimely, untoward
    Antonyms: fortunate, happy, lucky

ارجاع به لغت unlucky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unlucky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unlucky

لغات نزدیک unlucky

پیشنهاد بهبود معانی