صفت تفضیلی:
more obligatoryصفت عالی:
most obligatoryالزامی، الزامآور، فرضی، واجب، اجباری، خواهوناخواه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
a blood test is obligatory.
آزمایش خون الزامی است.
attendance at the meeting is obligatory.
حضور در گردهمایی اجباری است.
Obedience is obligatory for a soldier.
اطاعت برای سرباز الزامی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «obligatory» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/obligatory