فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Oblige

əˈblaɪdʒ əˈblaɪdʒ

گذشته‌ی ساده:

obliged

شکل سوم:

obliged

سوم‌شخص مفرد:

obliges

وجه وصفی حال:

obliging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1

مجبور کردن، وادار کردن، مرهون ساختن، متعهد شدن، لطف کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Illness obliged him to resign.

بیماری او را ناچار کرد که استعفا بدهد.

The law obliges everyone to pay taxes.

قانون همه را موظف به پرداخت مالیات می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The soldiers were obliged to retreat.

سربازان ناگزیر به عقب‌نشینی شدند.

You will oblige me greatly if you come early.

اگر زود تشریف بیاورید، نهایت لطف را کرده‌اید.

I am much obliged to you.

خیلی منت گذاشتید، به شما خیلی مدیون هستم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oblige

  1. verb require
    Synonyms:
    make force compel command necessitate obligate constrain coerce impel bind shotgun
    Antonyms:
    let off
  1. verb do a favor or kindness
    Synonyms:
    help aid assist serve benefit favor accommodate please indulge contribute avail gratify convenience make room put oneself out meet halfway fill the bill fit in make a deal go fifty-fifty bend over backward take it toe the mark come around don’t make waves swim with the tide roll with it grin and bear it
    Antonyms:
    be mean

ارجاع به لغت oblige

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oblige» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/oblige

لغات نزدیک oblige

پیشنهاد بهبود معانی