وادار کردن، بر آن داشتن، مجبور ساختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The children were impelling a cart along the road.
بچهها گاری را در راستای جاده هل میدادند.
Hunger impels them to steal.
گرسنگی آنان را وادار به دزدی میکند.
He was impelled to resist oppressive laws.
او بهصورتفطری در برابر قوانین ظالمانه مقاومت میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impel