آیکن بنر

فقط تا پایان شهریور فرصت دارید اشتراک را با قیمت فعلی تهیه کنید

خرید اشتراک با قیمت فعلی فقط تا پایان شهریور

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Impel

ɪmˈpel ɪmˈpel

معنی impel | جمله با impel

adjective adverb

وادار کردن، بر آن داشتن، مجبور ساختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The children were impelling a cart along the road.

بچه‌ها گاری را در راستای جاده هل می‌دادند.

Hunger impels them to steal.

گرسنگی آنان را وادار به دزدی می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He was impelled to resist oppressive laws.

او به‌صورت‌فطری در برابر قوانین ظالمانه مقاومت می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد impel

ارجاع به لغت impel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impel

لغات نزدیک impel

پیشنهاد بهبود معانی