گذشتهی ساده:
requiredشکل سوم:
requiredسومشخص مفرد:
requiresوجه وصفی حال:
requiringنیاز داشتن، لازم بودن، لازم دانستن، بایستن، لازم داشتن، خواستن، مستلزم بودن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
work that requires skill and patience
کاری که مستلزم مهارت و شکیبایی است
The king required to speak with him.
پادشاه خواست که با او صحبت کند.
She requires help.
او نیاز به کمک دارد.
He was required to go.
به او دستور داده شد که برود.
Children require more food.
بچهها خوراک بیشتری لازم دارند.
A driver's licence is required by law.
طبق قانون گواهینامه رانندگی الزامی است.
Each farmer was required to serve his landlord.
هر کشاورز ملزم بود که به ارباب خود خدمت کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «require» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/require