درخواست، تقاضا، سخره، چیز مورد تقاضا، بازگرفتن، مصادره کردن، درخواست رسمی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to send a written requisition to the headquarters
درخواست کتبی به ستاد فرستادن
We forward our requisitions to the purchasing office.
ما درخواستنامههای خود را به ادارهی خرید میفرستیم.
the requisitions of this position
شرایط لازم برای این شغل
He had been arrested in France on the requisition of the Italian government.
طبق درخواست استرداد واصله از دولت ایتالیا در فرانسه بازداشت شده بود.
Every sort of vehicle is put in requisition.
انواع وسایط نقلیه را به کار میگیرند.
A dentist was in constant requisition.
دندانپزشک دائماً مورد نیاز بود.
to requisition food for troops
برای قشون خوراک مصادره کردن
to requisition a town for food
از یک شهر آذوقه مطالبه کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «requisition» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/requisition