با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Requisition

ˌrekwəˈzɪʃn ˌrekwəˈzɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    درخواست، تقاضا، سخره، چیز مورد تقاضا، بازگرفتن، مصادره کردن، درخواست رسمی کردن
    • - to send a written requisition to the headquarters
    • - درخواست کتبی به ستاد فرستادن
    • - We forward our requisitions to the purchasing office.
    • - ما درخواست‌نامه‌های خود را به اداره‌ی خرید می‌فرستیم.
    • - the requisitions of this position
    • - شرایط لازم برای این شغل
    • - He had been arrested in France on the requisition of the Italian government.
    • - طبق درخواست استرداد واصله از دولت ایتالیا در فرانسه بازداشت شده بود.
    • - Every sort of vehicle is put in requisition.
    • - انواع وسایط نقلیه را به کار می‌گیرند.
    • - A dentist was in constant requisition.
    • - دندانپزشک دائماً مورد نیاز بود.
    • - to requisition food for troops
    • - برای قشون خوراک مصادره کردن
    • - to requisition a town for food
    • - از یک شهر آذوقه مطالبه کردن
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد requisition

  1. noun demand; application for need
    Synonyms: appropriation, call, commandeering, occupation, request, seizure, summons, takeover
  2. verb ask for; apply for something needed
    Synonyms: buy, call for, challenge, claim, demand, exact, order, postulate, put dibs on, put in for, request, require, solicit
    Antonyms: answer, reply

ارجاع به لغت requisition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «requisition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/requisition

لغات نزدیک requisition

پیشنهاد بهبود معانی