آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ فروردین ۱۴۰۴

    Demand

    dɪˈmænd dɪˈmɑːnd

    گذشته‌ی ساده:

    demanded

    شکل سوم:

    demanded

    سوم‌شخص مفرد:

    demands

    وجه وصفی حال:

    demanding

    شکل جمع:

    demands

    معنی demand | جمله با demand

    verb - transitive B1

    تقاضا کردن، مطالبه کردن، خواستن، درخواست کردن (قاطعانه)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    The people demanded his resignation.

    مردم استعفای او را خواستار شدند.

    He demanded his money.

    او پول خود را مطالبه می‌کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The police demanded my licence.

    پلیس از من گواهینامه خواست.

    Demand the cause of her sorrow!

    علت غم او را جویا شو!

    verb - transitive B2

    نیاز داشتن، احتیاج داشتن، طلب کردن، مستلزم چیزی بودن (مانند زمان، تلاش و...)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The job demands a high level of skill and experience.

    این شغل، احتیاج به مهارت و تجربه‌ی بالایی دارد.

    This task demands patience and careful attention to detail.

    این وظیفه، مستلزم صبر و توجه دقیق به جزئیات است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Becoming a good writer demands continuous effort and practice.

    نویسنده‌ی خوب شدن، نیازمند تلاش مستمر و تمرین است.

    This work demands patience.

    این کار صبر می‌خواهد.

    noun countable B1

    تقاضا، نیاز، درخواست، مطالبه، طلب، خواسته، الزام

    His demands are not reasonable.

    خواسته‌های او معقول نیست.

    The company could not fulfill the customers' demands for a refund.

    شرکت نتوانست خواسته‌های مشتریان برای بازپرداخت وجه را برآورده کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a list of the workers' demands

    فهرستی از مطالبات کارگران

    the body's fuel demands

    نیازهای سوختی بدن

    the demands of city life

    الزامات زندگی شهری

    noun countable uncountable B2

    تقاضا، نیاز، درخواست (برای فروش یا تأمین چیزی)

    The product is in high demand, and we are running out of stock.

    این محصول تقاضای زیادی دارد و موجودی ما تمام می‌شود.

    The demand for organic food has increased significantly.

    نیاز برای غذای ارگانیک به‌طور قابل توجهی افزایش یافته است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    There is no demand for this product.

    این فرآورده تقاضایی ندارد.

    His books are greatly in demand.

    بازار کتاب‌های او بسیار داغ است.

    The war made heavy demands on the industry.

    جنگ صنایع را تحت فشار شدید قرار داد.

    the law of supply and demand

    قانون عرضه و تقاضا

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد demand

    1. noun question, request
      Synonyms:
      question request inquiry need want order charge claim call petition suit prayer appeal plea pursuit interest application solicitation requirement requisition insistence command interrogation search occasion necessity sale trade bidding bid call for lien use vogue rush entreaty entreatment importunity imploration impetration exaction stipulation ultimatum counterclaim arrogation imposition clamor
      Antonyms:
      offer grant reply
    1. verb ask strongly for something
      Synonyms:
      request ask require charge order claim insist on appeal summon press urge desire expect stipulate solicit apply petition beg entreat implore pray beseech supplicate coerce constrain compel oblige exact command direct challenge question inquire interrogate cite necessitate force pester badger nag importune dun clamor for besiege hit up hit knock arrogate postulate requisition enjoin bid counterclaim abuse impetrate sue for whistle for
      Antonyms:
      give offer grant reply
    1. verb require
      Synonyms:
      need want ask require call for take oblige involve necessitate lack crave command cry out for fail
      Antonyms:
      give supply present

    Collocations

    in demand

    پرتقاضا، مورد تقاضا، خواستنی، پرطرفدار

    decline in demand

    کاهش تقاضا

    satisfy a demand

    برآورده کردن تقاضا

    demand an explanation

    توضیح خواستن

    Idioms

    make demands on somebody (or something)

    کسی (یا چیزی را) سخت به کار گرفتن، تحت فشار قرار دادن

    on demand

    عندالمطالبه، هنگام درخواست، هنگام ارائه

    لغات هم‌خانواده demand

    noun
    demand
    adjective
    demanding
    verb - intransitive
    demand

    سوال‌های رایج demand

    گذشته‌ی ساده demand چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده demand در زبان انگلیسی demanded است.

    شکل سوم demand چی میشه؟

    شکل سوم demand در زبان انگلیسی demanded است.

    شکل جمع demand چی میشه؟

    شکل جمع demand در زبان انگلیسی demands است.

    وجه وصفی حال demand چی میشه؟

    وجه وصفی حال demand در زبان انگلیسی demanding است.

    سوم‌شخص مفرد demand چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد demand در زبان انگلیسی demands است.

    ارجاع به لغت demand

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «demand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/demand

    لغات نزدیک demand

    • - demagoguery
    • - demagogy
    • - demand
    • - demand an explanation
    • - demand bill
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.