گذشتهی ساده:
beggedشکل سوم:
beggedسومشخص مفرد:
begsوجه وصفی حال:
beggingخواهش کردن (از)، خواستن، گدایی کردن (چیزی را)، استدعا کردن، درخواست کردن، التماس کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He begged one toman.
او یک تومان گدایی کرد.
She begged to be shown her son's corpse.
التماس کرد که جسد فرزندش را به او نشان دهند.
I beg to state...
اجازه میخواهم که عرض کنم...
I beg your pardon.
عذر میخواهم، ببخشید.
to beg forgiveness
تقاضای بخشش کردن
beg off
معذور کردن، معاف کردن
to beg a person off from a duty
کسی را از انجام وظیفه معاف کردن
beg someone's pardon
پوزش خواستن، معذرتخواهی کردن
beg the question
از موضوع اصلی گریختن، سر مطلب نرفتن
گدایی کردن، خواهش کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
begging in the streets
گدایی در خیابانها
beg off
درخواست معافیت کردن، عذر خواستن
go begging
بیمشتری ماندن، خواهان نداشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «beg» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beg