فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bum

bʌm bʌm

شکل جمع:

bums

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable informal

انگلیسی بریتانیایی کون، ماتحت، کپل

He sat on his big fat bum.

روی ماتحت گنده و چاق خود تمرگید.

You got a nice bum!

کون قشنگی داری!

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی ولگرد، مفت‌خور، آدم بی‌عرضه، آدم وظیفه‌نشناس، آدم بی‌غیرت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Stop being a bum, and go find a job!

ولگردی را کنار بگذار و برو شغلی پیدا کن!

If he doesn't provide for his wife and kids, he is a bum.

اگر به فکر روزی زن و فرزندان خود نباشد، بی‌غیرت است.

adjective slang informal

به‌دردنخور، بد، بی‌ارزش، ناخوشایند، خراب، ناقص، نامرغوب، دروغ

He gave me some bum advice.

پند بدی به من داد.

bum cooking

آشپزی افتضاح

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a bum steer

گاو نری که به طور ناقص اخته شده باشد

a bum rap

اتهام دروغین

noun countable informal

دیوانه، خوره‌ (کسی که به یک ورزش یا فعالیت تفریحی خاص علاقه‌مند است و آن را بر کار و زندگی خانوادگی و غیره اولویت قرار می‌دهد)

a ski bum

دیوانه‌ی اسکی

The beach bum spent his days soaking up the sun and surfing the waves.

خوره‌ی ساحل روزهایش را با آفتاب گرفتن و موج‌سواری می‌گذراند.

noun countable informal

ناشی، نابلد، بد (شخص)، ناشیانه، بد (رفتار و غیره)

a bum basketball player

بسکتبالیست ناشی

The new employee was such a bum that he was fired after only a week on the job.

کارمند جدید آن‌قدر نابلد بود که تنها پس از یک هفته از کار اخراج شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The team's coach was criticized for his bum decision-making during the game.

سرمربی این تیم به دلیل تصمیم‌گیری ناشیانه در جریان بازی مورد انتقاد قرار گرفت.

adjective informal

شل، معیوب، ناقص، آسیب‌دیده

a bum leg

پای شل

His bum shoulder has been bothering him for weeks.

هفته‌هاست که کتف آسیب‌دیده‌اش او را آزار می‌دهد.

slang verb - transitive informal

ولگردی کردن، مفت‌خوری کردن

He spent several years bumming in the slums.

چندین سال در زاغه‌نشین‌های شهر ولگردی می‌کرد.

slang verb - transitive informal

گدایی کردن، تلکه کردن (غذا و پول و غیره)

He kept bumming cigarettes from me.

مرتب از من سیگار تلکه می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bum

  1. noun beggar
    Synonyms:
    vagrant tramp hobo beggar drifter transient vagabond derelict floater stiff guttersnipe gutterpup bindle black sheep

Phrasal verbs

bum around (or about)

بلوک گردی کردن، تفریح‌کنان به اینجا و آنجا سفر کردن

bum someone out

(امریکا ـ عامیانه) مزاحم شدن، اذیت کردن، خسته و ملول کردن

Idioms

give (or get) the bum's rush

(امریکا - عامیانه) به زور اخراج کردن (یا شدن)

on a bum

(عامیانه) در حال مستی، میخوارگی و بدمستی

on the bum

(عامیانه) 1- مشغول ولگردی و بی‌غیرتی 2- خراب (ابزار و غیره)، نیازمند به تعمیر

ارجاع به لغت bum

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bum

لغات نزدیک bum

پیشنهاد بهبود معانی