گذشتهی ساده:
spongedشکل سوم:
spongedسومشخص مفرد:
spongesوجه وصفی حال:
spongingشکل جمع:
spongesاسفنج، انگل، طفیلی، ابرحمام، با اسفنج پاک کردن یا ترکردن، جذب کردن، انگل شدن، طفیلی کردن یا شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to sponge a patient's back with alcohol
پشت بیمار را با الکل ابر کشیدن
Whole sentences had been sponged off.
چندین جملهی کامل (متن) را پاک کرده بودند.
The cotton sponged up the spilled milk.
پنبه شیر ریختهشده را جذب کرد.
He sponges money from his friends.
از دوستانش پول تلکه میکند.
(بهویژه مشتزنی) تسلیم شدن، به شکست خود اعتراف کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sponge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sponge