شکل جمع:
parasitesانگل، طفیلی، صدای مزاحم، پارازیت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Old maids were condemned to being parasites of their fathers or brothers.
دختران خانه مانده محکوم بودند که سربار پدر یا برادر خود باشند.
A big city is the parasite of its surrounding farms.
یک شهر بزرگ انگل روستاهای اطراف خویش است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «parasite» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parasite