فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Leech

liːtʃ liːtʃ

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun

زالو، حجامت

She is going to leech on to Javad.

او مثل زالو به جواد خواهد چسبید.

verb - transitive

اسباب خون‌گیری، خفاش خون اشام، انگل، مزاحم، زالو انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

to leech a boil

زالو بر کورک نشاندن

verb - transitive

پزشکی شفا دادن، پزشکی کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده
noun

پزشکی طبیب

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leech

  1. noun parasite
    Synonyms:
    freeloader scrounger sponge bloodsucker bum barnacle sycophant

ارجاع به لغت leech

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leech» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/leech

لغات نزدیک leech

پیشنهاد بهبود معانی