فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Hustle

ˈhʌsl ˈhʌsl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hustled
  • شکل سوم:

    hustled
  • سوم شخص مفرد:

    hustles
  • وجه وصفی حال:

    hustling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive adverb
    هل دادن، فشار دادن، تکان دادن، به زور وادار کردن،پیش بردن، فریفتن، گول زدن، تکان، شتاب، عجله، فشار، زور
    • - to hustle a rowdy customer out of a bar
    • - مشتری مزاحم و دعوایی را از میخانه بیرون انداختن
    • - The thief was hustled into a taxi.
    • - دزد را کشان‌کشان به داخل تاکسی بردند.
    • - She was hustled into marrying a man she did not like.
    • - باعجله او را وادار به ازدواج با مردی کردند که از او خوشش نمی‌آمد.
    • - He tried to hustle me into buying his old car.
    • - او سعی کرد با اصرار ماشین‌قراضه‌ی خود را به من قالب کند.
    • - He kept hustling his friends for money.
    • - او مدام برای پول دوستانش را تیغ می‌زد.
    • - He hustled school boys out of their lunch money with phony dice.
    • - با تاس‌های تقلبی پول ناهار شاگرد مدرسه‌ها را می‌برد.
    • - I lifted the baby and hustled through the crowd.
    • - بچه را بلند کردم و با فشار از میان مردم رد شدم.
    • - Curious crowds hustled to the scene of the crime.
    • - انبوه مردم کنجکاو با فشار و ازدحام به محل جنایت روی آوردند.
    • - Hustle a little, the guests are arriving!
    • - یک خورده جم بخور، مهمان‌ها دارند می‌آیند!
    • - Hustling workers finished the bridge in a week.
    • - کارگران پرکار پل را ظرف یک هفته تمام کردند.
    • - hustle and fetch furs ...
    • - خیزید و خز آرید ...
    • - I don't like the hustle and bustle of the Bazaar.
    • - از شلوغی و همهمه‌ی بازار خوشم نمی‌آید.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hustle

  1. verb hurry; work hurriedly
    Synonyms: apply oneself, be conscientious, bulldoze, bustle, elbow, fly, force, haste, hasten, hotfoot, impel, jog, press, push, race, rush, shove, speed, thrust, use elbow grease
    Antonyms: dally, delay, procrastinate, slow, wait

Idioms

  • hustle-bustle

    جنب‌وجوش، پرکاری و حرارت، شوروغوغا

ارجاع به لغت hustle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hustle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hustle

لغات نزدیک hustle

پیشنهاد بهبود معانی