گذشتهی ساده:
hustledشکل سوم:
hustledسومشخص مفرد:
hustlesوجه وصفی حال:
hustlingهل دادن، فشار دادن، تکان دادن، به زور وادار کردن،پیش بردن، فریفتن، گول زدن، تکان، شتاب، عجله، فشار، زور
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to hustle a rowdy customer out of a bar
مشتری مزاحم و دعوایی را از میخانه بیرون انداختن
The thief was hustled into a taxi.
دزد را کشانکشان به داخل تاکسی بردند.
She was hustled into marrying a man she did not like.
باعجله او را وادار به ازدواج با مردی کردند که از او خوشش نمیآمد.
He tried to hustle me into buying his old car.
او سعی کرد با اصرار ماشینقراضهی خود را به من قالب کند.
He kept hustling his friends for money.
او مدام برای پول دوستانش را تیغ میزد.
He hustled school boys out of their lunch money with phony dice.
با تاسهای تقلبی پول ناهار شاگرد مدرسهها را میبرد.
I lifted the baby and hustled through the crowd.
بچه را بلند کردم و با فشار از میان مردم رد شدم.
Curious crowds hustled to the scene of the crime.
انبوه مردم کنجکاو با فشار و ازدحام به محل جنایت روی آوردند.
Hustle a little, the guests are arriving!
یک خورده جم بخور، مهمانها دارند میآیند!
Hustling workers finished the bridge in a week.
کارگران پرکار پل را ظرف یک هفته تمام کردند.
hustle and fetch furs ...
خیزید و خز آرید ...
I don't like the hustle and bustle of the Bazaar.
از شلوغی و همهمهی بازار خوشم نمیآید.
جنبوجوش، پرکاری و حرارت، شوروغوغا
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hustle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hustle