پاها
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Her feet were sore after the long hike.
بعداز پیادهروی طولانی پاهایش درد میکرد.
The children played in the sand with their bare feet.
بچهها با پاهای برهنه روی شن بازی میکردند.
Babak washed his feet before entering the house.
بابک قبلاز ورود به خانه پاهایش را شست.
فوت، پا (یکای اندازهگیری طول؛ معادل ۱۲ اینچ یا ۰.۳۰۴۸ متر)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My brother's garden is twenty feet wide.
عرض باغ برادرم بیست پا است.
The volleyball player jumped five feet into the air.
بازیکن والیبال پنج فوت به هوا پرید.
ادبیات (شعر) پایهها، پایههای عروضی، ارکان، ارکان عروضی
Analyzing the feet of the poem revealed its intricate structure.
تجزیهوتحلیل پایههای عروضی شعر ساختار پیچیدهی آن را آشکار کرد.
The variety of feet used in her poem added to its musicality.
تنوع ارکان عروضی بهکاررفته در شعر او بر آهنگین بودن آن افزوده بود.
جوراب پوشیده؛ ولی بیکفش
walk someone off their feet (or legs)
با راه بردن زیاد کسی را خسته کردن، از پا انداختن
نقطهی ضعف (در شخصیت)، عیب، کاستی
(بهمنظور تجربهاندوزی و وفق دادن خود با شرایط جدید) قدمهای اول خود را برداشتن، با گامهای کوچک شروع کردن
واقعبین بودن، دنبال خواب و خیال نرفتن
واقعبین بودن، عقاید پادرهوا نداشتن
1- سالم، تندرست 2- آگاه، بههوش 3- ایستاده 4- مستقر، پابرجا 5- بیمقدمه، فیالبداهه
مرید (کسی) بودن، کوچک کسی بودن
روی پای خود ایستادن، مستقل بودن
sweep (or carry) off one's feet
(از شدت عشق یا محبت یا احساسات) از خود بیخود کردن
(به شرایط جدیدی) عادت کردن، خوگرفتن، جا افتادن
ترسیدن، تردید کردن، دستپاچه شدن، دودل شدن
(عامیانه) ترسیدن، دستخوش واهمه شدن
(عامیانه) عمداً آهستهکاری کردن، طفره رفتن، کندکار کردن، لفت دادن
(با تحقیر و خصومت) ترک کردن
(با تداعی منفی) تردید کردن، تعلل کردن، مسامحه کردن، (عمداً) کار را به تأخیر انداختن
از موقعیت دشوار جان سالم به در بردن، بهخوبی از پس مشکلات برآمدن، در شرایط سخت موفق شدن
روی پای خود ایستادن، به خود متکی بودن
مزاحم کسی بودن، توی دست و پا بودن، راه کسی را سد کردن
to let the grass grow under one's feet
وقت را به بطالت گذراندن، فرصت را از دست دادن
cut the ground from under one (or one's feet)
استدلال کسی را خنثی کردن، عقیم گذاشتن
با اشتیاق و صمیمیت وارد کاری شدن
دست و پا چلفتی بودن
1- (مثلاً مشتزن) گیج ولی هنوز برپا 2- کاملاً خسته، بیرمق
سخت گرفتار مشغله بودن، فرصت سر خاراندن نداشتن
زنی را کاملاً شیفته کردن، دل زنی را بردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «feet» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/feet