(بهمنظور تجربهاندوزی و وفق دادن خود با شرایط جدید) قدمهای اول خود را برداشتن، با گامهای کوچک شروع کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The internship allowed him to get his feet wet in the field of teaching.
دورهی کارآموزی به او اجازه داد تا در حوزهی تدریس نخستین قدمهایش را بردارد.
As a beginner in cooking, she wanted to get her feet wet with simple recipes first.
بهعنوان فردی مبتدی در آشپزی، او میخواست که با دستورالعملهای ساده شروع کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «get one's feet wet» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/get-ones-feet-wet