گذشتهی ساده:
waitedشکل سوم:
waitedسومشخص مفرد:
waitsوجه وصفی حال:
waitingمخفف این لغت در حالت عامیانه W8 است.
صبر کردن، چشم به راه بودن، منتظر ماندن، انتظار کشیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی فوق متوسط
don't go, wait for me, too!
نرو، صبر کن من هم بیایم!
I am waiting for Jaffar.
منتظر جعفر هستم.
I was waiting for my son to arrive.
چشم به راه آمدن پسرم بودم.
We were waiting for the telephone to ring.
ما گوش به زنگ تلفن بودیم.
Wait until lunch is ready.
صبر کن تا ناهار آماده شود.
I am waiting for my turn.
من منتظر نوبتم هستم.
A delicious dinner was waiting for them.
یک شام لذیذ در انتظار آنها بود.
We decided to wait out the storm.
تصمیم گرفتیم تا پایان توفان صبر کنیم.
to wait in line for hours
ساعتها در صف (انتظار) ماندن
The ships are waiting to be unloaded.
کشتیها آمادهی تخلیه شدن هستند.
A letter is waiting for you on the table.
نامهای روی میز در انتظار شماست.
He greeted waiting journalists with a smile.
او با لبخند به خبرنگاران منتظر، ادای احترام کرد.
به تعویق افتادن، موکول شدن، عقب افتادن، صبر کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This discussion can wait until after the meeting.
این بحث میتواند به بعداز جلسه موکول شود.
The repairs can't wait; the damage is getting worse.
تعمیرات نمیتواند به تعویق بیفتد؛ آسیب درحال بدتر شدن است.
Let that job wait for now.
بگذار آن کار فعلاً بماند.
انتظار، معطلی
Thieves were lying in wait for the caravan.
دزدان در انتظار کاروان کمین کرده بودند.
After a brief wait, they called my name for the interview.
بعداز معطلی کوتاه، اسمم را برای مصاحبه صدا کردند.
a long wait for the train
معطلی زیاد برای ترن
a four-hour wait in the airport
یک انتظار چهار ساعته در فرودگاه
پیشخدمتی کردن، گارسونی کردن
Parviz waits tables at a small restaurant.
پرویز در یک رستوران کوچک پیشخدمتی میکند.
She enjoys waiting tables because she loves talking to people.
او از گارسونی لذت میبرد چون عاشق صحبت کردن با مردم است.
پرسه زدن، در اطراف محل منتظرماندن، منتظر فرصت بودن
(انگلیس - درانتظار کسی) در خانه ماندن
(به انتظار پایان چیزی) صبرکردن
(به انتظار کسی یا چیزی ) بیدار ماندن، به بستر نرفتن
پیشخدمتی کردن، پذیرایی کردن، سرویس دادن، خدمت کردن (در رستوران یا کافه)
نوکری کردن برای کسی، همهکارهی کسی بودن، در خدمت کامل بودن، صفرتاصد کارهای کسی را انجام دادن
منتظر بودن، چشمبهراه بودن، صبر کردن، معطل ماندن (برای نتیجهی چیزی قبلاز تصمیمگیری)
کمین کردن، خف کردن
(سرمیز خوراک) خدمت کردن، پیشخدمتی کردن
کمین کردن (برای)، در انتظار نشستن
صبر کردن و در انتظار حوادث بودن
all good things come to those who wait
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند، در اثر صبر نوبت ظفر آید
فرصت را از دست نده
آمادهی ادامهی کار، آمادهی تحویل گرفتن کار از کسی دیگر
ببین و تعریف کن، بشین و تماشا کن
گذشتهی ساده wait در زبان انگلیسی waited است.
شکل سوم wait در زبان انگلیسی waited است.
وجه وصفی حال wait در زبان انگلیسی waiting است.
سومشخص مفرد wait در زبان انگلیسی waits است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wait» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wait