با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Wait

weɪt weɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    waited
  • شکل سوم:

    waited
  • سوم‌شخص مفرد:

    waits
  • وجه وصفی حال:

    waiting

توضیحات

مخفف این لغت در حالت عامیانه W8 است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive A1
صبر کردن، چشم‌ به‌ راه بودن، منتظر شدن، انتظار کشیدن، معطل شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- We were waiting for the telephone to ring.
- ما گوش به زنگ تلفن بودیم.
- I am waiting for Jaffar.
- منتظر جعفر هستم.
- don't go, wait for me, too!
- نرو، صبر کن من هم بیایم!
- I was waiting for my son to arrive.
- چشم به راه آمدن پسرم بودم.
- He greeted waiting journalists with a smile.
- او با لبخند به خبرنگاران منتظر، ادای احترام کرد.
- Wait until lunch is ready.
- صبر کن تا ناهار آماده شود.
- I am waiting for my turn.
- من منتظر نوبتم هستم.
- A delicious dinner was waiting for them.
- یک شام لذیذ در انتظار آن‌ها بود.
- Let that job wait for now.
- بگذار آن کار فعلاً بماند.
- to wait in line for hours
- ساعتها در صف (انتظار) ماندن
- The ships are waiting to be unloaded.
- کشتی‌ها آماده‌ی تخلیه شدن هستند.
- A letter is waiting for you on the table.
- نامه‌ای روی میز در انتظار شماست.
- We decided to wait out the storm.
- تصمیم گرفتیم تا پایان توفان صبر کنیم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
پیشخدمتی کردن
- Parviz waits tables at a small restaurant.
- پرویز در یک رستوران کوچک پیشخدمتی می‌کند.
noun countable
صبر، انتظار
- a long wait for the train
- معطلی زیاد برای ترن
- a four-hour wait in the airport
- یک انتظار چهار ساعته در فرودگاه
- Thieves were lying in wait for the caravan.
- دزدان در انتظار کاروان کمین کرده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wait

  1. noun pause, delay
    Synonyms: down, downtime, halt, hold, hold-up, interim, interval, on hold, rest, stay, time wasted
    Antonyms: act, continuation, doing
  2. verb pause, rest
    Synonyms: abide, anticipate, await, bide, bide one’s time, cool it, dally, delay, expect, fill time, foresee, hang, hang around, hang onto your hat, hang out, hold back, hold everything, hold on, hold the phone, hole up, keep shirt on, lie in wait, lie low, linger, look for, look forward to, mark time, put on hold, remain, save it, sit tight, sit up for, stall, stand by, stay, stay up for, stick around, sweat it, tarry, watch
    Antonyms: carry out, do, forge, forward, go, go ahead

Phrasal verbs

  • wait around

    پرسه زدن، در اطراف محل منتظرماندن، منتظر فرصت بودن

  • wait in

    (انگلیس - درانتظار کسی) در خانه ماندن

  • wait on (or upon)

    (امریکا) 1- انتظار کسی یا چیزی را کشیدن، به امید کسی یا چیزی بودن 2- (سر میز رستوران و غیره) پیشخدمتی کردن 3- به دیدار(مافوق و غیره) رفتن 4- منتج شدن، ناشی شدن

  • wait out

    (به انتظار پایان چیزی) صبرکردن

  • wait up

    (به انتظار کسی یا چیزی ) بیدار ماندن، به بستر نرفتن

Collocations

Idioms

  • wait and see

    صبر کردن و در انتظار حوادث بودن

ارجاع به لغت wait

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wait» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wait

لغات نزدیک wait

پیشنهاد بهبود معانی