گذشتهی ساده:
downedشکل سوم:
downedسومشخص مفرد:
downsوجه وصفی حال:
downingشکل جمع:
downsپایین
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
to move down
به پایین حرکت کردن
Our fire brought down two enemy planes.
شلیک ما دو هواپیمای دشمن را به زیر آورد.
to pull down
پایین کشیدن
The sun went down.
خورشید غروب کرد.
Prices have gone down.
قیمتها نزول کردهاند.
He was struck on the head and fell down with a thump.
ضربه به سرش خورد و تلپی افتاد.
He put down the suitcase.
چمدان را زمین گذاشت.
He went down to Bushehr.
او به بوشهر (در جنوب کشور) رفت.
The boat sank down.
قایق در آب فرو رفت.
We all went down to dinner.
همگی برای شام خوردن به طبقه پایین رفتیم.
Turn down the radio!
رادیو را کم کن!
You must get down to work!
باید حسابی کار کنی!
پایین آوردن، فرو دادن
We downed two of their bombers.
دو تا از (هواپیماهای) بمب افکن آنها را سرنگون کردیم.
سوی پایین، به طرف پایین، زیر
Put the book down on the table.
کتاب را روی میز بگذار.
down from one generation to another
از نسلی به نسل دیگر
down through the years
در طول سالها
دلتنگ، غمگین، سرافکنده
He is completely down today.
او امروز خیلی گرفته است.
Don't kick a man when he is down!
آدم افتاده را لگد نزن!
When he gets older, he will settle down.
سنش که بالا برود آرام خواهد شد.
پرهای ریزی که برای متکا به کار میرود، کرک
a down pillow
متکای پرقو
تعظیم کردن، سرفرود آوردن
نشستن
دچار فلاکت، آسوپاس، فلکزده، بدبخت، بیخانمان، مفلوک
(عامیانه) خشمگین از، آزرده از
زانوزده
کاملاً، تا ته، تا آخر
1- (زمین یا پایین) گذاشتن 2- (در شعار دادن) مرگ بر، مرده باد، سرنگون باد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «down» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/down