متغیر (بر حسب شرایط)
The sliding scale allowed for adjustments based on income level.
مقیاس متغیر امکان تعدیل بر اساس میزان درآمد را فراهم کرد.
The sliding prices made it difficult for investors to predict future trends.
قیمتهای متغیر پیشبینی روند آتی را برای سرمایهگذاران دشوار کرده است.
ریلدار، کشویی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sliding door on the patio was stuck and wouldn't open.
در کشویی پاسیو گیر کرده بود و باز نمیشد.
sliding windows
پنجرههای ریلدار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sliding» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sliding