گذشتهی ساده:
offedشکل سوم:
offedسومشخص مفرد:
offsوجه وصفی حال:
offingشکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای نهم: off-
در معنای بیستویکم همچنین میتوان از off side بهجای off استفاده کرد.
از محلی به خارج، عازم بهسوی، دورتر، خارج از، عازم
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
He waved goodbye and walked off.
او خداحافظی کرد و دور شد.
I'm off to the store; do you need anything?
من دارم میرم فروشگاه؛ چیزی لازم داری؟
He ran off with the ball.
او با توپ فرار کرد.
He got into the car and drove off.
او سوار ماشین شد و رفت.
Goodbye! I am off now.
خداحافظ! من دارم میروم.
They moved off.
آنها دور شدند.
three miles off
در سه مایلی
several years off
چندین سال بعد
His house is fifty meters off the main road.
خانهی او در پنجاه متری راه اصلی است.
با اعمالی که برای درآوردن، جدا کردن یا دور کردن چیزی استفاده میشوند میآید
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
One of the buttons fell off.
یکی از دکمهها افتاد.
Take the clothes off the rope!
لباسها را از روی رجه بردار!
all my teeth wore off and fell out
مرا بسود و فروریخت هر چه دندان بود
How do you get this bottle cap off?
در این بطری را چگونه برمیداری؟
خاموش (وسایل الکترونیکی)
I turned off the lights.
چراغها را خاموش کردم.
The radio is off.
رادیو خاموش است.
Switch off the engine!
موتور را خاموش کن!
تخفیف، قیمت کم
There's 10% off all shoes this weekend.
این آخر هفته ده درصد تخفیف برای همهی کفشها وجود دارد.
I got $20 off the original price of the shirt.
بیست دلار از قیمت اصلی پیراهن کم کردم.
You can take another five dollars off if you buy two.
اگر دو تا بخرید، میتوانید پنج دلار دیگر هم تخفیف بگیرید.
to knock $10 off the price
ده دلار از قیمت زدن
مرخصی (سر کار نرفتن)، تعطیلات بودن
She took the day off work.
او آن روز را مرخصی گرفت.
She's off on vacation next week.
او هفتهی آینده به تعطیلات میرود.
I am off on Wednesdays.
من چهارشنبهها تعطیل هستم.
I am taking a week off for vacation.
دارم برای یک هفته مرخصی میگیرم.
The servant is off today.
امروز روز کار آن مستخدم نیست.
جدا، قطع، بستن
The construction crew roped off the area to keep pedestrians away.
گروه ساختمانی منطقه را با طناب بستند تا عابران پیاده را دور نگه دارند.
The garden was partitioned off from the rest of the yard with a hedge.
باغ با پرچین از بقیهی حیاط جدا شده بود.
The damaged wing of the building was completely shut off from the public.
بخش آسیبدیدهی ساختمان بهطور کامل از دسترس عموم بسته شده بود.
They sealed off the contaminated room with plastic sheeting.
آنها اتاق آلوده را با ورق پلاستیکی بستند.
تمام (به طور کامل استفاده شده یا از بین رفته)
Finish off the work before you go to the movies.
پیش از اینکه به سینما بروی کار را تمام کن.
They killed off all the flies.
آنها همهی مگسها را کشتند.
He drank the milk off.
او (همهی) شیر را سر کشید.
Sorry, madam, grapes are off.
متأسفم خانم، انگور نداریم.
برای خلاص شدن از چیزی یا از بین بردن چیزی
She went for a brisk walk to walk off her frustration.
او برای پیادهروی کوتاهی رفت تا سرخوردگیاش را از بین ببرد.
He decided to sleep off the effects of the long journey.
او تصمیم گرفت اثرات سفر طولانی را با خواب از بین ببرد.
He's trying to work off his debt by taking on extra shifts.
او در تلاش است تا با انجام شیفتهای اضافی، بدهی خود را تسویه کند.
Let's walk off lunch at the park.
بیا در پارک قدم بزنیم و ناهار را هضم کنیم.
He went for a run to shake off his bad mood.
او برای دویدن رفت تا حال بدش را از بین ببرد.
رقابت، مسابقه
The two chefs prepared for a tense cook-off.
دو سرآشپز برای رقابت آشپزی پرتنش آماده شدند.
The dance-off was the highlight of the evening's entertainment.
مسابقهی رقص، برجستهترین بخش سرگرمی شب بود.
A sing-off determined who would get the lead role in the musical.
رقابت خوانندگی مشخص کرد که چه کسی نقش اصلی را در فیلم موزیکال خواهد گرفت.
The bake-off resulted in some truly spectacular cakes.
رقابت شیرینیپزی منجر به پخت کیکهای واقعا تماشایی شد.
دور، خارج
Please keep the dog off the furniture.
لطفاً سگ را از روی مبلمان دور نگه دارید.
He went off to school.
او به مدرسه رفت.
We turned off into a side road.
داخل جادهی فرعی پیچیدیم.
She jumped off the train.
او از قطار بیرون پرید.
The ripe apples had all fallen off the branches.
تمام سیبهای رسیده از شاخهها افتاده بودند.
The cat jumped off the table.
گربه از روی میز پرید.
Keep the children off the street.
بچهها را از خیابان دور نگه دارید.
The paint was peeling off the old wooden door.
رنگ از روی در چوبی قدیمی کنده میشد.
با اعمالی که برای درآوردن، جدا کردن یا دور کردن چیزی استفاده میشوند میآید
Please take your elbows off the table.
لطفاً آرنجهایت را از روی میز بردار.
They cut off his head.
سر او را بریدند.
Take off your gloves!
دستکشهایت را در بیاور!
The doctor took him off the medicine.
دکتر داروی او را قطع کرد.
Get off this chair, it's mine!
از این صندلی بلند شو، مال من است!
She carefully peeled the label off the bottle.
او بادقت برچسب را از روی بطری کَند.
برای قطع کردن، ترک کردن
After the bad experience, I'm off seafood for a while.
بعداز آن تجربهی بد، مدتی از غذاهای دریایی زده شدهام.
I'm trying to go off sugar to improve my health.
من سعی میکنم برای بهبود سلامتیام، مصرف شکر را ترک کنم.
نزدیک به
The cafe is located just off the bustling city square.
کافه درست نزدیک میدان شلوغ شهر واقع شده است.
We found a charming little bookstore just off the main street.
ما کتابفروشی کوچک و جذابی درست نزدیک خیابان اصلی پیدا کردیم.
an island off the coast of Bushehr
جزیرهای در نزدیکی ساحل بوشهر
به هم خورده، ملغی شده، تمام شده
Their engagement is off.
نامزدی آنها به هم خورده است.
The party is off.
مهمانی ملغی شده است.
پولدار، بیپول (مربوط به داشتن مقداری پول یا چیز دیگر)
After inheriting his uncle's fortune, he became incredibly well-off.
او پس از به ارث بردن ثروت عمویش، بهطرز باورنکردنیای ثروتمند شد.
They're quite badly-off since the factory closed down.
از زمانی که کارخانه تعطیل شد، آنها کاملاً بیپول (فقیر) هستند.
She is well off.
او پولدار است، وضع او خوب است.
How are you off for clean shirts?
به تعداد کافی پیراهن تمیز داری؟
کمتر، بد، پایین
His work has gone off lately.
اخیراً کار او بد شده است.
The farmers are badly off.
اوضاع کشاورزان خوب نیست.
His figures are off.
ارقام او غلط است.
This isn't one of his off days; he normally plays better.
امروز روز او نیست، معمولاً بهتر بازی میکند.
انگلیسی بریتانیایی فاسد، پوسیده
The milk has gone off.
شیر خراب شده است.
The fish smells a bit off, I wouldn't eat it.
بوی ماهی کمی فاسد است، من آن را نمیخورم.
I think the chicken is off; it has a strange color.
فکر کنم مرغ فاسد شده؛ رنگ عجیبی دارد.
انگلیسی بریتانیایی تمام شده (غذای در رستوران)
We regret to inform you that the lobster bisque is off.
با عرض پوزش به اطلاع شما میرسانیم که سوپ خرچنگ تمام شده است.
Due to a supply issue, the prime rib is off for tonight.
بهدلیل مشکل تامین، دندهی گاو امشب موجود نیست.
انگلیسی بریتانیایی بیادب، گستاخ
I thought interrupting her mid-sentence was a bit off.
بهنظرم پریدن وسط حرفش کمی بیادبی بود.
She's been a bit off with me ever since the argument.
او از زمان بحث با من گستاخ شده است.
خاموش
The television was off, so the room was silent.
تلویزیون خاموش بود، بنابراین اتاق ساکت بود.
Since the computer was off, I couldn't check my email.
ازآنجاییکه کامپیوتر خاموش بود، نتوانستم ایمیلم را چک کنم.
an off radio
رادیوی خاموش
ورزش (کریکت) محدودهی آف (سمت راست بَتِر راستدست یا سمت چپ بتر چپدست)
The batsman expertly placed the ball into the vacant off.
توپزن ماهرانه توپ را در منطقه خالی آف قرار داد.
The captain strategically positioned three fielders on the off.
کاپیتان بهطور استراتژیک سه بازیکن را در محدوده آف قرار داد.
انگلیسی آمریکایی عامیانه کشتن
Rumors spread that the rival gang had offed their leader.
شایعاتی پخش شد مبنیبر اینکه باند رقیب رهبر آنها را کشته است.
They offed him quietly to avoid attracting attention.
آنها بیسروصدا او را کشتند تا توجه کسی جلب نشود.
خارج از فصل بهخصوص
در بیاور(ید)، بکن!، بکنید!
برو!، بروید!، خارج شو!، جم بخور!
(اخبار و اطلاعات) داغ، بهتازگی منتشرشده، بهتازگی انتشار یافته
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «off» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/off