امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Decomposed

American: ˌdiːkəmˈpoʊzd British: ˌdiːkəmˈpəʊzd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    decomposes
  • وجه وصفی حال:

    decomposing

معنی

adjective
تجزیه‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decomposed

  1. verb Lose a stored charge, magnetic flux, or current
    Synonyms:
    rotted disintegrated moldered spoilt decayed crumbled turned separated tainted festered dissolved deteriorated
    Antonyms:
    united improved joined combined developed grown
  1. verb To reduce or become reduced to pieces or components
    Synonyms:
    fragmented dissolved disintegrated crumbled
  1. verb To decay; rot or putrefy.
    Synonyms:
    decayed

ارجاع به لغت decomposed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decomposed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decomposed

لغات نزدیک decomposed

پیشنهاد بهبود معانی