با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Decomposed

American: ˌdiːkəmˈpoʊzd British: ˌdiːkəmˈpəʊzd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    decomposes
  • وجه وصفی حال:

    decomposing

معنی

adjective
تجزیه‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decomposed

  1. verb Lose a stored charge, magnetic flux, or current
    Synonyms: rotted, disintegrated, moldered, spoilt, decayed, crumbled, turned, separated, tainted, festered, dissolved, deteriorated
    Antonyms: united, improved, joined, combined, developed, grown
  2. verb To reduce or become reduced to pieces or components
    Synonyms: fragmented, dissolved, disintegrated, crumbled
  3. verb To decay; rot or putrefy.
    Synonyms: decayed

ارجاع به لغت decomposed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decomposed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decomposed

لغات نزدیک decomposed

پیشنهاد بهبود معانی