وصل، روشن، برقرار
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
روی، در روی، بر روی، بر، بالای، درباره، راجع به، در مسیر، عمده، به اعتبار، به، به علت، به طرف، در بر، بر تن، به پیش، به جلو، همواره، بهخرج
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
loss on loss
ضرر روی ضرر
The book is on the table.
کتاب روی میز است.
He slept on the floor.
او روی کف اتاق خوابید.
She sat on the horse.
او بر روی اسب نشست.
On the west there are high hills.
در غرب تپههای بلندی وجود دارد.
He sat on the left side of the room.
(در) سمت چپ اتاق نشست.
She is on vacation.
او در مرخصی است.
I will see you on Monday.
دوشنبه شما را خواهم دید.
a cottage on the shore
کلبهای در ساحل
a house on Dolatshah street
خانهای در خیابان دولتشاه
on the first day
در روز اول
on the road to economic recovery
در راه احیای اقتصادی
His shirt hung on a nail.
پیراهن او بر میخی آویخته بود.
a fly on the ceiling
مگسی بر سقف
We watched the snow fall on the mountain.
ما ریزش برف بر کوه را تماشا کردیم.
Light shone on us.
نور برما تابید.
my reliance on Mehri and Julie
اتکای من به مهری و جولی
I smiled on her.
به او لبخند زدم.
Have pity on me!
به من رحم کن!
On what basis?
بر چه مبنایی؟
She leaned on her elbow.
بر آرنج خود تکه داد.
I heard (it) on the radio.
از رادیو شنیدم.
on good authority
از یک منبع موثق
Creditors received ninety cents on the dollar.
طلبکاران از هر دلار (بابت هر دلار) نود سنت دریافت کردند.
The radio is on.
رادیو روشن است.
Turn the lights on!
چراغها را روشن کن!
the electricity finally came on
بالأخره برق روشن شد (آمد)
Put the brake on!
ترمز بگیر!
He had a hat on.
او کلاهی بر سر داشت.
I put a clean shirt on.
پیراهن تمیزی پوشیدم.
Don't come in with your shoes on!
با کفش وارد نشو!
Go on!
ادامه بده!
He stayed here two days and went on to the next town.
دو روز اینجا ماند و به شهر بعدی رفت.
From here on I need help.
از اینجا به بعد نیاز به کمک دارم.
I will write later on.
بعد خواهم نوشت.
He spoke on without hesitation.
او بدون تردید به صحبت ادامه داد.
He kept looking on.
او به نگاه کردن ادامه داد.
We agreed on a price.
دربارهی قیمت توافق کردیم.
He wrote an essay on war.
دربارهی جنگ مقالهای نوشت.
a satire on our society
طنزی مربوط به جامعه ما
We will send a check on receipt of the book.
به مجرد دریافت کتاب یک چک خواهیم فرستاد.
We inspected him on his arrival.
هنگام ورودش او را بازرسی کردیم.
He is on the faculty.
او جزو استادان است، او عضو هیئت علمی است.
Are you still on the committee?
هنوز هم جزو آن کمیته هستی؟
based on her statements
طبق اظهارات او
to live on bread alone
فقط با نان زندگی کردن
She was brought on an ambulance.
او را با آمبولانس آوردند.
She talked on and on.
او مداوم حرف زد.
I am on call tonight.
امشب من کشیک هستم.
Who is on duty today?
امروز کی کشیک است؟
She did it on purpose.
او به عمد این کار را کرد.
Apples are on sale.
سیب را با تخفیف میفروشند.
He seems to be on to something.
گویی از چیزی خبر دارد.
هر ساعت و سر ساعت، ساعت به ساعت
تصادف (یا تصادم) شاخ به شاخ (از جلو یا از سر)
معتاد به مواد مخدر
سر کار، مشغول به خدمت
و غیره، و قس علیهذا
have something (or nothing) on someone
(عامیانه) مدرک جرم یا دلیل کافی علیه کسی داشتن (یا نداشتن)
گاهگداری، برخی اوقات، گاهی، گهگاه، گاهوبیگاه، هرازگاهی
مداوم، بیوقفه، ناایستا، یکسر
(پزشکان و غیره) کشیک، گوشبهزنگ، آمادهی پاسخ
هوشیار، حواسجمع، تیزوبُز
صاحب توپ بودن، در دست داشتن توپ (بسکتبال و فوتبال آمریکایی)، زیر پا داشتن توپ (فوتبال)
در حال فعالیت، در حال عمل، در حال تولید، مشغول به کار
(در مورد زمان و سن) تقریباً
گاز دادن، تندتر راندن، عجله کردن
hear (something) on the grapevine
از اینور و آنور شنیدن، از دهان این و آن شنیدن، بنابه گفتهی دیگران
به دلایل مختلف، به چندین و چند دلیل
ride (or hang) on someone's coattails
موفقیت خود را منوط به موفقیت دیگری کردن، به دم دیگری چسبیدن
(عامیانه) خوراک خوردن
ارجح، دارای ارجحیت
(آمریکا - عامیانه) دربارهی سوء سابقهی کسی اطلاعات داشتن یا کشف کردن
گوشبهزنگ، هوشیار، مراقب، به حالت آمادهباش
در شرف از دست دادن مشاعر یا خودداری یا شکیبایی و غیره
throw (or cast) on the scrapheap
دور انداختن
پس از تفکر مجدد (دربارهی چیزی)
دارای روابط حسنه، در گفتگو با هم
(عامیانه) 1- طبق مشخصات 2- به عنوان یا برای قمار
جوانتر از ...، در اوایل سن ...
سوختهکنی کردن، وضعیت را بد کردن، وضعیت بد بیشتر شدن
همرنگ جماعت شدن، به اکثریت پیوستن، سوار موج شدن، تقلید و دنبالهروی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «on» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/on