لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی شیمی
به طور کلی، غالبا، در کل
حمله کردن، حملات پیدرپی کردن
رسیدن، نزدیک شدن، نائل شدن
شرایطی را پذیرفتن، موافقت کردن
انتقاد کردن، نکوهش کردن
مقصود داشتن، اشاره کردن
رسیدن، دست یافتن
(با تهدید یا تطمیع) تحت تأثیر قرار دادن، وادار کردن
انتقام گرفتن، تلافی کردن
حمله کردن
رویکرد اتخاذ کردن
(به کاری) پرداختن، بر عهده گرفتن
سرزنش کردن
با اشتیاق پذیرفتن، بدون معطلی قبول کردن
ادامه دادن، پیگیری کردن، دنبال کاری را گرفتن، مداومت در انجام کاری داشتن
بررسی کردن، دقت کردن، در نظر گرفتن، با دقت نگاه کردن، نگاه کردن
با بیمیلی خوردن، با غذا بازیبازی کردن
انگولک کردن، ور رفتن با چیزی
سرسری کار کردن
تظاهر کردن
هدف قرار دادن
مقصود داشتن، منظور داشتن
ادامه دادن
(برای گرفتن چیزی) کوشیدن، سخت تقلا و تلاش کردن، دست به دامن شدن
با چنگال چیزی را گرفتن یا خراشیدن
(ضربههای تند و سطحی و سبک) زدن
(به کسی) پریدن، حملهور شدن
1- مداوم و با حرارت و اشتیاق کار کردن
2- مورد تأکید یا اشارهی مکرر قرار دادن
به طور غیرمستقیم اظهار داشتن، با ایما و اشاره گفتن
1- ضربهی متقابل زدن 2- مورد نکوهش قرار دادن، انتقاد کردن، کوبیدن (دشمنان)
دربارهی کسی وراجی کردن، پشت سر کسی حرف زدن
(عامیانه) تو چشم زدن، چشمگیر بودن
پیگیری کردن، ادامه دادن، دنبال کاری را گرفتن
خندیدن به، مورد خنده و تمسخر قرار دادن، به ریش کسی خندیدن، مورد استهزا قرار دادن
توجه نکردن به، نشنیده گرفتن، گوش نکردن
1- نوکزدن به، نوکنوک کردن 2- (عامیانه) با بیمیلی خوردن، از سر سیری خوردن، کم خوردن
3- (عامیانه - مدام) نق زدن، زخم زبان زدن، حرف نیشدار زدن، سرزنش کردن
(بهطور مداوم و سخت) کارکردن، جدیت کردن، کوشیدن
pop away (or off) at something
به چیزی تیراندازی کردن، (به چیزی) تقتق تیر زدن
(عامیانه) تلاش کردن (برای چیزی)، هدفگیری کردن، کوشیدن
swing at someone (or something)
(چوبدستی یا شمشیر یا مشت و غیره را) به سوی کسی تکان دادن، به اهتزاز درآوردن
(بدون انتظار و پاسخ) مخاطب قرار دادن، (با حالت برتریآمیز) با کسی حرف زدن
روی چیزی سخت کار کردن، پشتکار داشتن، پشتکار به خرج دادن، تلاش کردن
در (حال) جنگ
در جنگ، درحال محاربه
در (حال) چهار نعل
به تاخت، چهار نعل، تند
بالأخره، بعد از همه این حرفها
فوراً
بهطور تصادفی، بدون نقشه یا انتخاب
دارای سوتفاهم، دارای هدفهای مخالف
به زور اسلحه، با تهدید سلاح آتشین، با هدفگیری از نزدیک
سفیر سیار
1- یورغه رفتن 2- خرامیدن، سلانه سلانه رفتن
(کشتی) لنگر انداخته، در لنگرگاه
1 - فوراً، بهتندی 2- در همان زمان
(درمورد مجرمین یا حیوانات خطرناک) تحت تعقیب، آزاد، دستگیرنشده
(زمان یا مکان) نزدیک
(در زمان حال) موجود
go off half-cocked (or to go off at half cock)
1- (سلاح آتشین) پیش از هنگام دلخواه در رفتن (یا آتش شدن) 2- ناسنجیده عمل کردن یا سخن گفتن
1- بیسروسامان، در هرج و مرج، دچار درهم و برهمی، سردرگم 2- بیکار، بدون کار و بار معین، بدون نقشه برای آینده
از اول، از خان اول، دوباره از سر
دور از
(عامیانه) امتحان کردن، امتحانی انجام دادن
1- در تنگنا، بدون راه فرار، مجبور به جنگ
2- متوقف
در اختیار، مطیع
to (or at) the top of one's bent
با حداکثر کوشش و تقلا، با تمام نیرو
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «at» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/at