امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Near

nɪr nɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    neared
  • شکل سوم:

    neared
  • سوم‌شخص مفرد:

    nears
  • وجه وصفی حال:

    nearing
  • صفت تفضیلی:

    nearer
  • صفت عالی:

    nearest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb A1
نزدیک به

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- near death
- نزدیک به مرگ
adverb
تقریباً (بیشتر می گویند: nearly)
- The two are near equivalents.
- آن دو تقریباً برابر هستند.
- a near miracle
- تقریباً یک معجزه
- I was near exhausted.
- از شدت خستگی تقریباً از پا افتاده بودم.
- near right
- تقریباً راست، تقریباً درست
preposition
نزدیک، قریب
- Don't go near that snake!
- نزدیک آن مار نرو!
- Come near!
- نزدیک بیا!
- a near certainty
- قریب به یقین
- a near escape
- فرار قریب به موفقیت
adjective
(مسافت یا زمان) نزدیک
- I stood near the tree.
- نزدیک درخت ایستادم.
- the nearest bus station
- نزدیک‌ترین ایستگاه اتوبوس
- in the near future
- در آینده‌ی نزدیک
- the nearest road
- نزدیک‌ترین راه
adjective
صمیمی
- near relatives
- خویشان نزدیک
- Morteza is my nearest and dearest friend.
- مرتضی صمیمی‌ترین و عزیزترین دوست من است.
adjective
(نسبتاً) همانند، (تا اندازه‌ای) شبیه
- a near likeness of my grandfather
- شمایلی نسبتاً شبیه به پدربزرگ من/ قیافه‌ی نزدیک به پدربزرگم
adjective
کوتاه، سرراست، مستقیم
- Take the near road and go to the red light.
- راه راست را بگیر و تا چراغ قرمز برو.
adjective
(اسب یا اتومبیل یا کالسکه) در جلو و سمت چپ
- the near horse
- اسب طرف چپ (از دو اسب کالسکه و غیره)
- near hind foot
- پای چپ عقب (اسب)
- the near wheel of a car
- چرخ سمت چپ ماشین
- The experiment was a near failure.
- کم مانده بود که تجربه با شکست رو‌به‌رو شود.
verb - transitive
نزدیک شدن یا کردن (زمان یا فاصله)
- The airplane was nearing the airport.
- هواپیما داشت به فرودگاه نزدیک می‌شد.
- Summer draws near.
- تابستان دارد نزدیک می‌شود.
- every year when the football season nears
- هر سال هنگامی که فصل فوتبال نزدیک می‌شود
- Her death is nearing fast.
- مرگ او دارد به‌سرعت نزدیک می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد near

  1. adjective close by physically
    Synonyms: abreast, abutting, adjacent, adjoining, alongside, along toward, approximal, around, at close quarters, available, beside, bordering, burning, close, close-at-hand, close-by, close shave, conterminous, contiguous, convenient, hair’s breadth, handy, immediate, in close proximity, near-at-hand, nearby, neighboring, next door, nigh, not remote, practically, proximal, proximate, ready, side-by-side, touching, vincinal, warm, within stone’s throw
    Antonyms: away, distant, far, remote
  2. adjective close in time; forthcoming
    Synonyms: approaching, approximate, at hand, coming, comparative, expected, imminent, impending, in the offing, looming, near-at-hand, next, relative
    Antonyms: deferred, distant, expired, far, postponed, remote
  3. adjective familiar
    Synonyms: affecting, akin, allied, attached, close, connected, dear, friendly, intimate, related, touching
    Antonyms: far, gone, past, unfamiliar

Collocations

Idioms

  • near at hand

    (زمان یا فاصله) بسیار نزدیک، قریب‌الوقوع، دم دست

  • from near and far

    از دور و نزدیک، از همه‌جا، از جاهای مختلف

ارجاع به لغت near

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «near» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/near

لغات نزدیک near

پیشنهاد بهبود معانی