شکل جمع:
remotesصفت تفضیلی:
remoterصفت عالی:
remotestدور (از نظر فاصله)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Iran is remote from our current location.
ایران از مکان فعلی ما دور است.
I could barely discern his figure in the remote distance.
بهسختی میتوانستم شکل او را از فاصلهی دور تشخیص دهم.
The school was too remote to walk to.
مدرسه دورتر از آن بود که بتوان پیاده رفت.
دوردست، دورافتاده (منطقه و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a remote cottage in snow-covered mountains
کلبهای دورافتاده در کوههای پوشیده از برف
The villagers in the remote area live a simple life.
روستاییان این منطقهی دوردست زندگی سادهای دارند.
The remote house had no electricity.
خانهی دوردست برق نداشت.
کامپیوتر (از) راه دور
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
The remote computer systems allow users to access data from other parts of the building.
سیستمهای کامپیوتری راه دور به کاربران اجازه میدهد تا از قسمتهای دیگر ساختمان دسترسی به دادهها داشته باشند.
A remote connection allowed employees to work from home.
اتصال از راه دور به کارمندان امکان میداد از خانه کار کنند.
از راه دور (فعالیت)
The remote learning program has enabled students to continue their education from home.
برنامهی آموزشی از راه دور به دانشآموزان امکان میدهد تا از خانه به تحصیل خود ادامه دهند.
Remote monitoring allows us to adjust and optimize our energy consumption.
نظارت از راه دور به ما امکان میدهد مصرف انرژی خود را تنظیم و بهینه کنیم.
دور (از نظر زمان یا نسبت خانوادگی)
The remote past holds countless secrets waiting to be discovered.
گذشتهی دور رازهای بیشماری را در خود جای داده است که منتظر برملا شدن هستند.
His childhood seemed remote and dreamlike, almost as if it happened to someone else.
دوران کودکی او دور و رویاگونه به نظر میرسید، تقریباً انگار که برای شخص دیگری اتفاق افتاده است.
The consequences of that decision are not immediate, but lie in the remote future.
پیامدهای آن تصمیم فوری نیستند، بلکه در آیندهای دور نهفتهاند.
from the remotest past to the present day
از دورترین زمان تا به امروز
one of my remote ancestors
یکی از اجداد دور من
دور (از نظر ربط)
The connection between the two events is remote and difficult to establish.
ارتباط بین این دو رویداد دور و غیرمستقیم است و بهسختی میتوان آن را اثبات کرد.
The theoretical model is quite remote from the practical application.
این مدل نظری از کاربرد عملی بسیار دور است.
The topic of the lecture was remote from the students' everyday concerns.
موضوع سخنرانی از دغدغههای روزمره دانشجویان بسیار دور بود.
remote from my normal daily experiences
دور از تجربیات روزمره و عادی من
remote from the truth
دور از حقیقت
کم، اندک، ناچیز، بعید
The danger of war has become remote.
خطر جنگ کم شده است.
There's only a remote chance that he'll win the lottery.
احتمال کمی وجود دارد که او در بختآزمایی برنده شود.
It's remote that she'll change her mind at this point.
بعید است که او در این مقطع نظرش را تغییر دهد.
Success is remote without hard work and dedication.
موفقیت بدون سختکوشی و فداکاری بعید است.
He has only a remote understanding of the subject matter.
او درک ناچیزی از موضوع دارد.
I don't have the remotest idea where he is.
کمترین اطلاعی ندارم که او کجاست.
سرد (رفتار و غیره)
One day he is friendly; the next day he is remote.
یک روز رفتارش دوستانه است و روز بعد سرد و بیگانه.
The manager's remote attitude towards the employees created a strained work environment.
نگرش سرد مدیر نسبت به کارکنان محیط کاری تیرهای را به وجود آورد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «remote» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/remote