آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ اسفند ۱۴۰۳

    Remote

    rɪˈmoʊt rɪˈməʊt

    شکل جمع:

    remotes

    صفت تفضیلی:

    remoter

    صفت عالی:

    remotest

    معنی remote | جمله با remote

    adjective B2

    دور (از نظر فاصله)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Iran is remote from our current location.

    ایران از مکان فعلی ما دور است.

    I could barely discern his figure in the remote distance.

    به‌سختی می‌توانستم شکل او را از فاصله‌ی دور تشخیص دهم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The school was too remote to walk to.

    مدرسه دورتر از آن بود که بتوان پیاده رفت.

    adjective B2

    دوردست، دورافتاده (منطقه و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The villagers in the remote area live a simple life.

    روستاییان این منطقه‌ی دوردست زندگی ساده‌ای دارند.

    The remote house had no electricity.

    خانه‌ی دوردست برق نداشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a remote cottage in snow-covered mountains

    کلبه‌ای دورافتاده در کوه‌های پوشیده از برف

    adjective

    کامپیوتر (از) راه‌ دور

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    The remote computer systems allow users to access data from other parts of the building.

    سیستم‌های کامپیوتری راه دور به کاربران اجازه می‌دهد تا از قسمت‌های دیگر ساختمان دسترسی به داده‌ها داشته باشند.

    A remote connection allowed employees to work from home.

    اتصال از راه دور به کارمندان امکان می‌داد از خانه کار کنند.

    adjective

    از راه دور (فعالیت)

    The remote learning program has enabled students to continue their education from home.

    برنامه‌ی آموزشی از راه دور به دانش‌آموزان امکان می‌دهد تا از خانه به تحصیل خود ادامه دهند.

    Remote monitoring allows us to adjust and optimize our energy consumption.

    نظارت از راه دور به ما امکان می‌دهد مصرف انرژی خود را تنظیم و بهینه کنیم.

    adjective

    دور (از نظر زمان یا نسبت خانوادگی)

    The remote past holds countless secrets waiting to be discovered.

    گذشته‌ی دور رازهای بی‌شماری را در خود جای داده است که منتظر برملا شدن هستند.

    His childhood seemed remote and dreamlike, almost as if it happened to someone else.

    دوران کودکی او دور و رویاگونه به نظر می‌رسید، تقریباً انگار که برای شخص دیگری اتفاق افتاده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The consequences of that decision are not immediate, but lie in the remote future.

    پیامدهای آن تصمیم فوری نیستند، بلکه در آینده‌ای دور نهفته‌اند.

    from the remotest past to the present day

    از دورترین زمان تا به امروز

    one of my remote ancestors

    یکی از اجداد دور من

    adjective

    دور (از نظر ربط)

    The connection between the two events is remote and difficult to establish.

    ارتباط بین این دو رویداد دور و غیرمستقیم است و به‌سختی می‌توان آن را اثبات کرد.

    The theoretical model is quite remote from the practical application.

    این مدل نظری از کاربرد عملی بسیار دور است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The topic of the lecture was remote from the students' everyday concerns.

    موضوع سخنرانی از دغدغه‌های روزمره دانشجویان بسیار دور بود.

    remote from my normal daily experiences

    دور از تجربیات روزمره و عادی من

    remote from the truth

    دور از حقیقت

    adjective C2

    کم، اندک، ناچیز، بعید

    The danger of war has become remote.

    خطر جنگ کم شده است.

    There's only a remote chance that he'll win the lottery.

    احتمال کمی وجود دارد که او در بخت‌آزمایی برنده شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    It's remote that she'll change her mind at this point.

    بعید است که او در این مقطع نظرش را تغییر دهد.

    Success is remote without hard work and dedication.

    موفقیت بدون سخت‌کوشی و فداکاری بعید است.

    He has only a remote understanding of the subject matter.

    او درک ناچیزی از موضوع دارد.

    I don't have the remotest idea where he is.

    کمترین اطلاعی ندارم که او کجاست.

    adjective

    سرد (رفتار و غیره)

    One day he is friendly; the next day he is remote.

    یک روز رفتارش دوستانه است و روز بعد سرد و بیگانه.

    The manager's remote attitude towards the employees created a strained work environment.

    نگرش سرد مدیر نسبت به کارکنان محیط کاری تیره‌ای را به وجود آورد.

    noun countable

    کنترل، ریموت، دورفرمان

    remote, کنترل، ریموت، دورفرمان

    I can't find the remote.

    نمی‌توانم ریموت را پیدا کنم.

    I think the batteries in the remote are dead.

    فکر کنم باتری‌های کنترل تمام شده.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The remote has too many buttons.

    این کنترل دکمه‌های خیلی زیادی دارد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد remote

    1. adjective out-of-the-way; in the distance
      Synonyms:
      far distant isolated inaccessible unknown foreign alien obscure secluded hidden private retired off the beaten path outlying faraway far-off beyond back near close convenient nearby backwoods boondocks godforsaken middle of nowhere lonesome lonely removed frontier wild devious far-flung god-knows-where in a backwater off-lying outlandish secret undiscovered unsettled
      Antonyms:
      near nearby close convenient
    1. adjective irrelevant, unrelated
      Synonyms:
      unrelated immaterial inappropriate extraneous foreign unconnected detached removed alien outside indirect exclusive pointless abstracted apart nongermane obscure strange farfetched extrinsic
      Antonyms:
      relevant related close
    1. adjective unlikely, improbable
      Synonyms:
      doubtful slim slight implausible dubious faint small poor outside meager slender inconsiderable negligible off
      Antonyms:
      likely possible probable close
    1. adjective cold, detached; unapproachable
      Synonyms:
      cool distant detached aloof reserved uninterested indifferent unconcerned withdrawn uncommunicative standoffish removed disinterested casual laid-back introverted introspective incurious uninvolved abstracted faraway icy offish putting on airs stuck up uppity
      Antonyms:
      friendly warm approachable gentle

    سوال‌های رایج remote

    شکل جمع remote چی میشه؟

    شکل جمع remote در زبان انگلیسی remotes است.

    صفت تفضیلی remote چی میشه؟

    صفت تفضیلی remote در زبان انگلیسی remoter است.

    صفت عالی remote چی میشه؟

    صفت عالی remote در زبان انگلیسی remotest است.

    ارجاع به لغت remote

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «remote» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/remote

    لغات نزدیک remote

    • - remorseful
    • - remorseless
    • - remote
    • - remote access
    • - remote access your email
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلتان غذا قلیان قورت غوره غیظ فائض فطرت فراق فصیح فضول التزام فهرست قانون‌گذار قانون گذاری کردن
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.