امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slim

slɪm slɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    slimmer
  • صفت عالی:

    slimmest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb A1
نازک، لاغر، باریک اندام، لاغر شدن و کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a slim girl
- یک دختر باریک اندام
- She keeps slim by taking regular exercise.
- او با ورزش مرتب خود را لاغر نگه می‌دارد.
adjective
کم، قلیل، اندک
- Our chances of success are slim.
- احتمال موفقیت ما کم است.
- a slim hope
- امید کم
adjective
زیرک، ماهر، زبر دست، زرنگ
verb - transitive
لاغر کردن
verb - intransitive
لاغر شدن
- dieting to slim down
- رژیم گرفتن برای کاهش وزن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slim

  1. verb lose weight
    Synonyms:
    diet reduce slenderize
    Antonyms:
    gain
  1. adjective thin, not heavy
    Synonyms:
    attenuate beanpole beanstalk fine insubstantial lean lithe narrow reedy skeleton skinny slight spare stalky stick svelte sylphlike tenuous threadlike trim twiggy willowy
    Antonyms:
    chubby fat heavy overweight plump thick
  1. adjective inadequate, flimsy
    Synonyms:
    bare deficient faint feeble fragile inconsiderable insufficient little meager poor remote scant scanty scarce short shy slight small spare tenuous thin wanting weak
    Antonyms:
    adequate reasonable sensible sufficient

ارجاع به لغت slim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slim

لغات نزدیک slim

پیشنهاد بهبود معانی