شکل جمع:
skinniesصفت تفضیلی:
skinnierصفت عالی:
skinniestلاغر، نحیف، استخوانی، پوستواستخوان، پوستی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a skinny woman
زنی لاغر
The skinny boy struggled to lift the heavy box by himself.
پسر نحیف سعی کرد جعبهی سنگین را به تنهایی بلند کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «skinny» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skinny