Warm

wɔːrm wɔːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    warmed
  • شکل سوم:

    warmed
  • سوم‌شخص مفرد:

    warms
  • وجه وصفی حال:

    warming
  • صفت تفضیلی:

    warmer
  • صفت عالی:

    warmest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
گرم، باحرارت، پرشور، خونگرم، صمیمی، پرهیجان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a warm day
- یک روز گرم
- warm clothing for winter
- لباس گرم برای زمستان
- Hot coffee burns my mouth but warm coffee is pleasant.
- قهوه‌ی داغ دهانم را می‌سوزاند؛ ولی قهوه‌ی گرم مطبوع است.
- The body was still warm.
- جسد هنوز گرم بود.
- a warm fire
- آتش گرم
- a warm reception
- پذیرایی گرم
- warm friendship
- دوستی مهرآمیز
- a warm welcome
- خوشامد صمیمانه
- his warm and impetuous nature
- مزاج آتشی و متغیر او
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
گرم کردن
- to warm up the engine
- موتور را گرم کردن
- The child warmed himself in front of the fire.
- کودک جلو آتش خودش را گرم کرد.
- The sun warmed the morning air.
- آفتاب هوای بامداد را گرم کرد.
- I warmed the baby's milk.
- شیر بچه را گرم کردم.
adjective
(رنگ) دارای سایه‌ی زرد یا نارنجی یا قرمز
adjective
(بو) تند، گرم
verb - transitive
مهر ورزیدن، محبت کردن، همدردی کردن، ملاطفت کردن، قوت قلب دادن، امیدوار کردن، اشتیاق نشان دادن، شور نشان دادن
- His encouragements warmed our hearts.
- تشویق‌های او به ما قوت قلب داد.
verb - intransitive
گرم شدن
verb - intransitive
امیدوار شدن، مشتاق شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد warm

  1. adjective moderately hot
    Synonyms: balmy, broiling, clement, close, flushed, glowing, heated, hot, lukewarm, melting, mild, perspiring, pleasant, roasting, scorching, sizzling, snug, summery, sunny, sweating, sweaty, sweltering, temperate, tepid, thermal, toasty, warmish
    Antonyms: cold, cool
  2. adjective friendly, kind
    Synonyms: affable, affectionate, amiable, amorous, ardent, cheerful, compassionate, cordial, empathetic, fervent, genial, gracious, happy, heartfelt, hearty, hospitable, kindhearted, kindly, loving, pleasant, responsive, sincere, softhearted, sympathetic, tender, warmhearted, wholehearted
    Antonyms: aloof, cold, cool, uncaring, unfeeling, unfriendly, unkind
  3. adjective enthusiastic
    Synonyms: amorous, angry, animated, ardent, earnest, effusive, emotional, excitable, excited, fervent, fervid, glowing, gung-ho, heated, hot, intense, irascible, keen, lively, nutty, passionate, spirited, stormy, vehement, vigorous, violent, zealous
    Antonyms: cool, indifferent, unenthusiastic, uninterested
  4. verb heat up
    Synonyms: bake, chafe, cook, fix, heat, melt, microwave, prepare, put on the fire, thaw, toast, warm over, warm up
    Antonyms: chill, cool, freeze

Phrasal verbs

  • warm up

    (چیزی یا کسی) گرم شدن یا کردن، داغ شدن یا کردن، حرارت دادن

    (قبل‌از بازی یا اجرا) گرم کردن، آماده کردن، دست‌گرمی بازی کردن

    (غذا) گرم کردن، داغ کردن

    (مهمانی) گرم شدن یا کردن

    (قبل‌از ورزش) گرم کردن، نرمش کردن

  • warm over

    1- (خوراک پس‌مانده و غیره) دوباره گرم کردن 2- (پیش از مسابقه یا اجرای برنامه و غیره) خود را آماده کردن، تمرین کردن، نرمش کردن 3- (رجوع شود به: warmed-over)

لغات هم‌خانواده warm

ارجاع به لغت warm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «warm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/warm

لغات نزدیک warm

پیشنهاد بهبود معانی