گذشتهی ساده:
warmedشکل سوم:
warmedسومشخص مفرد:
warmsوجه وصفی حال:
warmingصفت تفضیلی:
warmerصفت عالی:
warmestگرم، باحرارت، پرشور، خونگرم، صمیمی، پرهیجان
a warm day
یک روز گرم
warm clothing for winter
لباس گرم برای زمستان
Hot coffee burns my mouth but warm coffee is pleasant.
قهوهی داغ دهانم را میسوزاند؛ ولی قهوهی گرم مطبوع است.
The body was still warm.
جسد هنوز گرم بود.
a warm fire
آتش گرم
a warm reception
پذیرایی گرم
warm friendship
دوستی مهرآمیز
a warm welcome
خوشامد صمیمانه
his warm and impetuous nature
مزاج آتشی و متغیر او
گرم کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to warm up the engine
موتور را گرم کردن
The child warmed himself in front of the fire.
کودک جلو آتش خودش را گرم کرد.
The sun warmed the morning air.
آفتاب هوای بامداد را گرم کرد.
I warmed the baby's milk.
شیر بچه را گرم کردم.
(رنگ) دارای سایهی زرد یا نارنجی یا قرمز
(بو) تند، گرم
مهر ورزیدن، محبت کردن، همدردی کردن، ملاطفت کردن، قوت قلب دادن، امیدوار کردن، اشتیاق نشان دادن، شور نشان دادن
His encouragements warmed our hearts.
تشویقهای او به ما قوت قلب داد.
گرم شدن
امیدوار شدن، مشتاق شدن
(چیزی یا کسی) گرم شدن یا کردن، داغ شدن یا کردن، حرارت دادن
(قبلاز بازی یا اجرا) گرم کردن، آماده کردن، دستگرمی بازی کردن
(غذا) گرم کردن، داغ کردن
(مهمانی) گرم شدن یا کردن
(قبلاز ورزش) گرم کردن، نرمش کردن
1- (خوراک پسمانده و غیره) دوباره گرم کردن 2- (پیش از مسابقه یا اجرای برنامه و غیره) خود را آماده کردن، تمرین کردن، نرمش کردن 3- (رجوع شود به: warmed-over)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «warm» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/warm