صفت تفضیلی:
more ferventصفت عالی:
most ferventپرشور، پرحرارت، مشتاق، پرتبوتاب (شخص)، آتشین، سوزان (عشق)، شدید (نفرت)
The novel was a beautiful depiction of a fervent love.
این رمان نمودی زیبا از عشقی سوزان بود.
then he began setting fervent kisses upon her hands
سپس شروع کرد به دادن بوسههای آتشین بر دستان او
بسیار داغ، سوزان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The fervent heat of the desert sun was unbearable.
گرمای سوزان آفتاب صحرا تحملناپذیر بود.
The fervent summer days in Arizona are best spent indoors with air conditioning.
روزهای بسیار داغ تابستان در آریزونا بهتر است در داخل خانه با تهویهی مطبوع سپری شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fervent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fervent