دیندار، پرهیزگار، زاهد، متقی، پارسا، وارسته، متدین
Aunt Turan was a pious woman.
عمه توران زن پارسایی بود.
pious deeds such as fasting and almsgiving
اعمال تقوا مانند روزه و زکات
ریاکار، جانمازآبکش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She always appeared pious in front of her parents, but her actions told a different story.
او همیشه در مقابل پدر و مادرش ریاکار ظاهر میشد، اما اعمال او حکایت دیگری داشت.
The pious nun's true intentions were questioned by her peers.
نیت واقعی راهبهی ریاکار مورد تردید همسالانش قرار گرفت.
مطیع
The pious priest spent hours in prayer each day.
کشیش مطیع هر روز ساعتها به دعا میپرداخت.
The pious man's sense of duty guided his every decision.
احساس تکلیف مرد مطیع، هر تصمیم او را هدایت میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pious» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pious