فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pious

ˈpaɪəs ˈpaɪəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    دین‌دار، پرهیزگار، زاهد، متقی، پارسا، وارسته، متدین
    • - Aunt Turan was a pious woman.
    • - عمه توران زن پارسایی بود.
    • - pious deeds such as fasting and almsgiving
    • - اعمال تقوا مانند روزه و زکات
  • adjective
    ریاکار، جانمازآب‌کش
    • - She always appeared pious in front of her parents, but her actions told a different story.
    • - او همیشه در مقابل پدر و مادرش ریاکار ظاهر می‌شد، اما اعمال او حکایت دیگری داشت.
    • - The pious nun's true intentions were questioned by her peers.
    • - نیت واقعی راهبه‌ی ریاکار مورد تردید همسالانش قرار گرفت.
  • adjective
    مطیع
    • - The pious priest spent hours in prayer each day.
    • - کشیش مطیع هر روز ساعت‌ها به دعا می‌پرداخت.
    • - The pious man's sense of duty guided his every decision.
    • - احساس تکلیف مرد مطیع، هر تصمیم او را هدایت می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pious

  1. adjective dedicated, religious
    Synonyms: born-again, clerical, devoted, devout, divine, ecclesiastical, godly, goody-goody, orthodox, prayerful, priestly, reverent, righteous, sacred, saintly, sanctimonious, spiritual
    Antonyms: atheist, impious, irreligious, sinful, wicked

ارجاع به لغت pious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pious

لغات نزدیک pious

پیشنهاد بهبود معانی